عطر نارنگی منو یاد بچگیام می ندازه. وقتی می یومدیم شمال و
عطر نارنگی منو یاد بچگیاممی ندازه. وقتی می یومدیم شمال و حیاط خونه ی پدر بزرگپر از درخت پرتقال و نارنگی بود.
یاد روزایی که زیر بارون خیس می شدیم اما از بازی دست نمی کشیدیم.
یاد اون وقتا که فکر می کردم هر کی بتونه با پوست نارنگی و مداد تراش تار درست کنه، حتما خیییلی استادِ و فوت کوزه گری بلده.
عطر نارنگی بیشتر از پاییز منو یاد گذشته ها می ندازه.
وقتایی که با پوست نارنگی و پرتقال گل درست می کردم و می زاشتم روی بخاری تا عطرش اتاقمو پر کنه.
عطر نارنگی یه دلخوشی ساده ست گوشه ی قلبم.
یه دلخوشی سبز...
#پائیز
#پاییزه
#نارنگی
#خاطرات
#خاطرات_ بچگی
#آفرینش
#ویسگون
یاد روزایی که زیر بارون خیس می شدیم اما از بازی دست نمی کشیدیم.
یاد اون وقتا که فکر می کردم هر کی بتونه با پوست نارنگی و مداد تراش تار درست کنه، حتما خیییلی استادِ و فوت کوزه گری بلده.
عطر نارنگی بیشتر از پاییز منو یاد گذشته ها می ندازه.
وقتایی که با پوست نارنگی و پرتقال گل درست می کردم و می زاشتم روی بخاری تا عطرش اتاقمو پر کنه.
عطر نارنگی یه دلخوشی ساده ست گوشه ی قلبم.
یه دلخوشی سبز...
#پائیز
#پاییزه
#نارنگی
#خاطرات
#خاطرات_ بچگی
#آفرینش
#ویسگون
۶.۳k
۱۲ مهر ۱۴۰۳