دستت را به من بده

دستت را به من بده
نترس !
با هم خواهیم پَرید .
من از روی رویاهایی که رو به بادوُ
تو از روی بوته هایی که باران پَرَست.
امید و علاقه ی من از تو ،
اندوه و اضطرابِ تو از من.
واژه ها ، کتاب ها و ترانه های من از تو ،
سکوت ، هراس و تنهایی تو از من .
حضور ، حیات و حوصله ی من از تو ،
تَراخُم ، تشنگی و کسالتِ تو از من .
هلهله ، حروف ، هر چه هستِ من از تو ،
درد ، بلا و بی‌کسی های تو از من...

#سیدعلی_صالحی
دیدگاه ها (۱)

یکی هم بود، شبیه شهر، که باران رابه رقص دعوت می‌کرد...

صبح وجود را به جز این آفتاب نیست. بر ذره ذره وحدت حسنش مقرری...

ماغصه هایمان را شمردیمو به خواب رفتیم..باید هم کابوس می‌دیدی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط