برشی از یک کتاب

📗 برشی از یک کتاب 📚 📚 📚


نات: صبر کن ببینم. من فرجه می‌خوام، من آماده‌ی رفتن نیستم. 
مرگ: متأسفم. کارش نمی‌تونم بکنم. دلم می‌خواد، اما وقتش همین الانه. 
نات: چه طور ممکنه وقتش همین الان باشه؟ تازه با شرکت مدیست اورجینالز به توافق رسیدم. 
مرگ: چند دلار بیش‌تر یا کم‌تر چه فرقی می‌کنه؟ 
نات: معلومه، نباید هم برای جناب‌عالی مهم باشه؟ حتماً بروبچه‌ها خرج ومخارج شما رو پرداخته ند. 
مرگ: می‌خوایی راه بیفتی یا نه؟ 
نات: (خوب مرگ را برانداز می‌کند.) متأسفم، اما باور نمی‌کنم شما مرگ باشی. 
مرگ: چرا؟ انتظار داشتی کی باشه ـ  راک هودسن؟ 
نات: نه، قضیه این نیست. 
مرگ: می‌بخشید که ناامیدتون کردم. 
نات: عصبانی نشو. چه می‌دونم... همیشه فکر می‌کردم تو... ا... قدت بلند‌تر باید باشه. 
مرگ: من یک وپنجاه وهفتم. نسبت به وزنم مناسبه. 
نات: تو یه کم شبیه منی. 
مرگ: پس می‌خواستی شبیه کی باشم؟ من مرگ توام. 
نات: یه کمی ‌بهم وقت بده. یه روز دیگه.
مرگ: نمی‌تونم. توقع داری چی بگم؟ 
نات: فقط یه روز دیگه. بیست وچهار ساعت. 
مرگ: این یه روز رو واسه چی می‌خوایی؟
نات : رادیو اعلام کرد ، فردا بارون می‌آد. 

📗 کتاب : مرگ در می زند
📝 نویسنده : وودی آلن
دیدگاه ها (۷)

قرار بود پاییز برگردی گفتی که حالت باز خوب میشه..من تو همون ...

در نزن!رفته ام از خویشکسی منزل نیست ...

#مرگ_بر_آنتن#مرگ_بر_نخاله_ی_بی_استعدادای کسانی ک ایمان آوردی...

هوای فردا دوده ، ابیه ، زرده ، ساریو خردله ، رنگین کمونه نجا...

You must love me... P7

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط