شب ارزو ها

#شب ارزو ها                                                             #پارت11

•مامانم(خنده)

'اتتتت

°(خنده بلند)

÷ای خدا از دست تو

( زمان به چهار ماه بعد)

ویو ات)

هوففف ازخواب با صدای بلند الارم بیدار شدم امروز دیگه چهار ماه میشه که کاراموزم
و پس فردا دبیو میکنیم
خیلی هیجان دارم

'عع بیدار شدی

•اره، چرا الارمت انگار اژیر خطره؟

'خب عوضش میکنم

° دخترااا بیاید پایین صبحونه حاضرههه

÷اومدیمممم

•واووو چه کردییییی

°بشین بخور

•اومممم چقدر خوشمزس

داشتم صبحونه میخوردم که پیام اومد  یونجون بود:

"ات سلام چطوری؟ میگم امروز کار داری؟

•نه اتفاقا امروز تعطیلم

" خب میگم میای بریم بیرون؟

•اوکیه بریم، فقط کی؟

"ساعت سه خوبه؟

•اره اره پس سه میبینمت

"بای بای

پایان مکالمه:

÷کی بود

•یونجون بود (دخترا میشناسنش)

°اووووو چی گفت؟

•گفت باهاش برم بیرون

'خب ساعت چند؟

•سه

÷الان ساعت پنچ دقیقه به 12 عه
خودتو میسپری به ما؟

•برای چی

°که حاضرت کنیم دیگه

•اوکی

'خب الان برو حموم

ویو ها را)

ات رو فرستادیم حموم
بعد 10دقیقه از حموم اومد بعد شروع کردیم به انتخاب کردن لباس برای ات
(عکسشو گذاشتم)
بعد سه یون ارایشش کرد

'وایییی چه خوشگل شدی اتتت

°اوهوم یه چرخ بزن.. عالییی

÷ساعت سه ات

•عه یونجون هم پیام داد

پیام یونجون:

"ات، حاضری؟

•اوهوم

" بیا پایین من اومدم

•باش

پایان مکالمه:

°چی میگه

•میگه برم پایین

'بدو برو بای بای

•خدافظ
ویو ات)
رفتم پایین و دیدم جلوی ماشینش وایستاده

•سلامممم خیلی منتظر بودی؟
یونجون.... یونجونننننن

"ها.. بله... نه نه منتظر نبودم
خب بیا سوار شو

ویو یونجون)

ات خیلی خوشگل شده بود
امروز تولد اته میخوام سوپرایزش کنم،، به سمت رستوران......... حرکت کردیم(خودتون ی چیزی تصور کنید)

"خبب رسیدیممم
ات پیاده شو

ادامه دارد.........

لباس ها پارت بعد جا نشد

#فیک#فیکشن#وانشات#سناریو#کیپاپ
دیدگاه ها (۳)

اسلاید اول لباس سه یون اسلاید دوم لباس کارا اسلاید سوم لباس ...

پچه ها من یه مدت نمیتونم پارت بزارم بخواطر یه موضوع یه جایی ...

میدونم این پارت زیاد خوب نشد ولی خب حمایت پلیززززز

این عکس ات و هم گروهی های اته

دیدار اول ..

دیدار اول ..

فیک کوک دختر کوچولوی من پارت ۲۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط