فیک دازای
فیک دازای
تناسخ
پارت ۱۰
از زبان دازای :
ایوری گفت که خودشم زخمی شده
آخه چرا به ما نگفت ؟
ما میتونستیم کمکش کنیم
نارا : ببخشید ایوری
ایوری : با بخشش هیچی درست نمیشه .... اینا حالش خوب نمیشه .... من زخمام خوب نمیشن
دازای : آروم باش ایوری
ایوری به دازای یه لبخند ملیح میزنه ومیگه : باشه
وقتی اون لبخندشو دیدم نزدیک بود خون مماخ شم
دازای : واییی گوگولی ..... گودو پودو
قلقلک دادن ایوری *
ایوری : هههه ( خندیدن ) ... د..دازای ...هههه ... ن ... نکن
چویا : هوی دازای ولش کن .... فقط من حق قلقلک دادمشرو دارم
اوداساکو و موری اون پشت دارن میخندن
چویا : شما دوتا به چی میخندیدن ؟ ( خطاب به اوداساکو و موری )
اوداساکو و موری : هیچی
چویا : مگه نگفتم ولش کن ؟ ( خطاب به دازای )
دازای : نمیکنم ، دوست دخترمه دلم میخواد قلقلکش بدم
نارا : چی ؟ بالاخره این سینگل زشت رفت با یکی ؟ ( زیر لب گفت ، من : هوی نارا اگه جورئت داری بلند بگو ( عصبی ) نارا : خفه شو بابا ، من : دوست ندارم خفه شم ، تورو سننه ، نارا : با بزرگترت درست صحبت کن ، من : یه کاری نکن تو فیک بکشمت ( با لحن ترسناک ) ، نارا : غلط کردم .... منو نکش ، من : میکشمت ) ( ببخشید زیاد زر زدیم )
دازای : زشت عمته
چویا : به کی گفتی زشت ؟ ( با داد )
پرستار : آقا آروم تر اینجا بیمارستانه ( دیالوگ همه پرستارا -_- )
نارا : به هیچ کی ؟
از زبان نویسنده : ( من ) ( برای اولین بار *-* )
دازای اومد به نارا حمله کنه ولی اوداساکو جلوشو گرفت
چویا هم اومد حمله کنه ولی موری جلو شو گرفت
دازای : ولم کن .... بزار به حصابش برسم
اوداساکو : ولش کن دازای ..... این یه شکری خورد حالا ولش کن
چویا تونست از دست موری فرارکنه ( من : آفرین چویا ... از طرف منم بزنش ، چویا : باشه ، من : آفرین .... منم تشویقت میکنم )
چویا رفت به نارا حمله کرد
نارا جاخالی داد
دویید از بیمارستان بیرون رفت
اومد از خیابون رد شد یه یهو .........
®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®
سیلام
ببخشید دیر پارت دادم
طبق چیزی که تو فیک به نارا گفتم قراره بکشمش
نارا : نههههههه
ایوری و چویا و دازای : آرههههههههههه
من : نارا ببین الان نقش اصلی ها ( دازای و ایوری) میخوان بمیری
نارا : اونا غلط کردم
من از میز کنارم یه چاقو برداشتم و روبه نارا با لحن ترسناک : چیزی گفتی ؟
نارا : نهههه ..... من چیزی نگفتم
من : آفرین دختر بد
تناسخ
پارت ۱۰
از زبان دازای :
ایوری گفت که خودشم زخمی شده
آخه چرا به ما نگفت ؟
ما میتونستیم کمکش کنیم
نارا : ببخشید ایوری
ایوری : با بخشش هیچی درست نمیشه .... اینا حالش خوب نمیشه .... من زخمام خوب نمیشن
دازای : آروم باش ایوری
ایوری به دازای یه لبخند ملیح میزنه ومیگه : باشه
وقتی اون لبخندشو دیدم نزدیک بود خون مماخ شم
دازای : واییی گوگولی ..... گودو پودو
قلقلک دادن ایوری *
ایوری : هههه ( خندیدن ) ... د..دازای ...هههه ... ن ... نکن
چویا : هوی دازای ولش کن .... فقط من حق قلقلک دادمشرو دارم
اوداساکو و موری اون پشت دارن میخندن
چویا : شما دوتا به چی میخندیدن ؟ ( خطاب به اوداساکو و موری )
اوداساکو و موری : هیچی
چویا : مگه نگفتم ولش کن ؟ ( خطاب به دازای )
دازای : نمیکنم ، دوست دخترمه دلم میخواد قلقلکش بدم
نارا : چی ؟ بالاخره این سینگل زشت رفت با یکی ؟ ( زیر لب گفت ، من : هوی نارا اگه جورئت داری بلند بگو ( عصبی ) نارا : خفه شو بابا ، من : دوست ندارم خفه شم ، تورو سننه ، نارا : با بزرگترت درست صحبت کن ، من : یه کاری نکن تو فیک بکشمت ( با لحن ترسناک ) ، نارا : غلط کردم .... منو نکش ، من : میکشمت ) ( ببخشید زیاد زر زدیم )
دازای : زشت عمته
چویا : به کی گفتی زشت ؟ ( با داد )
پرستار : آقا آروم تر اینجا بیمارستانه ( دیالوگ همه پرستارا -_- )
نارا : به هیچ کی ؟
از زبان نویسنده : ( من ) ( برای اولین بار *-* )
دازای اومد به نارا حمله کنه ولی اوداساکو جلوشو گرفت
چویا هم اومد حمله کنه ولی موری جلو شو گرفت
دازای : ولم کن .... بزار به حصابش برسم
اوداساکو : ولش کن دازای ..... این یه شکری خورد حالا ولش کن
چویا تونست از دست موری فرارکنه ( من : آفرین چویا ... از طرف منم بزنش ، چویا : باشه ، من : آفرین .... منم تشویقت میکنم )
چویا رفت به نارا حمله کرد
نارا جاخالی داد
دویید از بیمارستان بیرون رفت
اومد از خیابون رد شد یه یهو .........
®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®®
سیلام
ببخشید دیر پارت دادم
طبق چیزی که تو فیک به نارا گفتم قراره بکشمش
نارا : نههههههه
ایوری و چویا و دازای : آرههههههههههه
من : نارا ببین الان نقش اصلی ها ( دازای و ایوری) میخوان بمیری
نارا : اونا غلط کردم
من از میز کنارم یه چاقو برداشتم و روبه نارا با لحن ترسناک : چیزی گفتی ؟
نارا : نهههه ..... من چیزی نگفتم
من : آفرین دختر بد
۵.۳k
۲۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.