شعر دو کاج رو یادتون هست؟ نوستالژی دوران دبستان؟
شعر دو کاج رو یادتون هست؟ نوستالژی دوران دبستان؟
حالا پس از سالها "محمد جواد محبت" شاعر این شعر خاطره انگیز، شعر دو کاج خود را تغییر داده و پایانی متفاوت از آنچه که ما به یاد داریم را بر شعر خود افزوده است. و نام شعرش را کاجستان گذاشته.
گویا شاعر ما تصمیم گرفته که کودکان امروز دیگر دلتنگ و غمگین نباشند. و طعم شادی و بذر امید را به آنان تقدیم کرده و بجای نفرت و بیرحمی، هم نوع دوستی را به آنان آموخته ...
شعر اصلی که ما به یاد داریم:
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست می دیدند
یکی از روزهای سرد پاییزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تامل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار؛ از تو بیزارم
دور شو؛ دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟!
بینوا را سپس تکانی داد
یار بی رحم و بی مروت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز
انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز
با تبر تکه تکه بشکستند ...
شعر باز نویسی شده توسط شاعر:
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست می دیدند
روزی از روزهای پائیزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تأمل کن
ریشههایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کَمَک پا گرفت و سالم شد!
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد
دِه ما، نام یافت کاجستان ...
حالا پس از سالها "محمد جواد محبت" شاعر این شعر خاطره انگیز، شعر دو کاج خود را تغییر داده و پایانی متفاوت از آنچه که ما به یاد داریم را بر شعر خود افزوده است. و نام شعرش را کاجستان گذاشته.
گویا شاعر ما تصمیم گرفته که کودکان امروز دیگر دلتنگ و غمگین نباشند. و طعم شادی و بذر امید را به آنان تقدیم کرده و بجای نفرت و بیرحمی، هم نوع دوستی را به آنان آموخته ...
شعر اصلی که ما به یاد داریم:
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست می دیدند
یکی از روزهای سرد پاییزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تامل کن
ریشه هایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با تندی
مردم آزار؛ از تو بیزارم
دور شو؛ دست از سرم بردار
من کجا طاقت تو را دارم؟!
بینوا را سپس تکانی داد
یار بی رحم و بی مروت او
سیم ها پاره گشت و کاج افتاد
بر زمین نقش بست قامت او
مرکز ارتباط دید آن روز
انتقال پیام ممکن نیست
گشت عازم گروه پی جویی
تا ببیند که عیب کار از چیست
سیمبانان پس از مرمت سیم
راه تکرار بر خطر بستند
یعنی آن کاج سنگدل را نیز
با تبر تکه تکه بشکستند ...
شعر باز نویسی شده توسط شاعر:
در کنار خطوط سیم پیام
خارج از ده دو کاج روئیدند
سالیان دراز رهگذران
آن دو را چون دو دوست می دیدند
روزی از روزهای پائیزی
زیر رگبار و تازیانه باد
یکی از کاج ها به خود لرزید
خم شد و روی دیگری افتاد
گفت ای آشنا ببخش مرا
خوب در حال من تأمل کن
ریشههایم ز خاک بیرون است
چند روزی مرا تحمل کن
کاج همسایه گفت با نرمی
دوستی را نمی برم از یاد
شاید این اتفاق هم روزی
ناگهان از برای من افتاد
مهربانی بگوش باد رسید
باد آرام شد، ملایم شد
کاج آسیب دیده ی ما هم
کم کَمَک پا گرفت و سالم شد!
میوه ی کاج ها فرو می ریخت
دانه ها ریشه می زدند آسان
ابر باران رساند و چندی بعد
دِه ما، نام یافت کاجستان ...
۴.۱k
۲۹ مهر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.