سیلاامممم اومدم پارت بدممم
سیلاامممم اومدم پارت بدممم
پارت: ۲۸. هنتای داره دلت نمی خواد نخون
چویا: خب عکستم گرفتی می گذاری برمم؟؟؟
دازای: نهههههه
چویا: چرااااا
دازای: می خوام 1000000000000 تا عکس باهم بگیریمممم
چویا: هنننن خب ما این همه عکس بگیریم تا فردا صبح هم تموم نمیشه کارموننن
دازای: دیگه من نمی دونم چیبی
چویا: پس من برم مافیا خدافظظظظ
دازای: چی نههه باشه شوخی کردم بیا اینجا ببینم*بغلش کردن* خودم میبرمت *انداختش توی تخت و لبش رو بوسید*
چویا: هوممممممم دازای داری چیکار می کنییییی؟؟؟؟؟؟؟
دازای:*مکیدن گردنش*
چویا: هویییییییی با تواممممم چی کار می کنیییییی نکننننن
دازای:*اهمیت نمیده و کارشو میکنه و به ناله های چویا گوش میده ولی اهمیت نمیده*
چویا: دازایییییی نکنننننن خجالت بکششش
دازای:*بوسیدن لبش*
چویا: هوممممممممممم...... ول.. م.... ک.. ننننن
دازای:*اهمیت نمیده و کارشو میکنه *
چویا: دا... زای...
دازای:*هنوز اهمیت نمیده زبونشو فرو میکنه تو حلق چویا و ادامه میده*
چویا:........*چویا سرخ سرخ میشه*
دازای:*در اوردن لباسای خودش*
چویا:*توی ذهن چویا* لباساشو در اورد من دازای رو میشناسم الانم نمی گذاره که برم مافیا و تا خوددد شببب منو میبوسهه*
دازای:*گردنه چویا رو میلیسهه*
چویا:*وایی چیکار کنمممم*
از زبون نویسننده: همه چی خوب بود که گوشی دازای زنگ میزنه اولش دازای اهمیت نمیده و کارشو میکنه که میبینه گوشیش داره خودشوو میکشههه و با چشمای تیز همونایی که دختر میکشهه بع گوشی نگاه میکنه که پشمای چویا و گوشی میریزههه
دازای: عشقممممم من میرم جواب این گوشی لعنتیم که ایشالله بشکنهههه رو بده😗😗🤌🤌تکون نخوررر هنوز کارم با تو تموم نشده😗😗🤌🤌🤌🤌🤌😗😗😗😗
چویا: خ.. خب چیکار کنمم اصلن به من چه احنق برو جواب بدههه *بلند شدن *
دازای:*رفتن توی یک اتاق و جواب دادن گوشی* الوووووووووووووو کدومممم خریههه به من زنگ زده و نمی گذارهههه منو چشم آبیممم تنها باشیمممم
کونیکیدا: خفههه شووو احمق گمشو بیا سر کار رییس جلسه می خواد بگذاره معلوم هست توی نکبتتتت جند روز نیومدی سر کار کدوم قبرییی هستی؟؟؟ حالا خفههه شو و کمشو بیا سر کار احمققققق
دازای؛: خیل خب باشه😮💨😮💨😮💨😑😑😑😑*قطع کردن*عشقمممممم من میرم سرکاز اخه جلسع دارمممم
چویا: خب خداروشکر 🤌🤌😗😗مگرنه الان منو میکشتیییی
پایان ❤❤مرسی لایک می کنییی و پارت بعدی باید لایکا6 تا بشه فوق فوقش😑😑🤌🤌🤌
پارت: ۲۸. هنتای داره دلت نمی خواد نخون
چویا: خب عکستم گرفتی می گذاری برمم؟؟؟
دازای: نهههههه
چویا: چرااااا
دازای: می خوام 1000000000000 تا عکس باهم بگیریمممم
چویا: هنننن خب ما این همه عکس بگیریم تا فردا صبح هم تموم نمیشه کارموننن
دازای: دیگه من نمی دونم چیبی
چویا: پس من برم مافیا خدافظظظظ
دازای: چی نههه باشه شوخی کردم بیا اینجا ببینم*بغلش کردن* خودم میبرمت *انداختش توی تخت و لبش رو بوسید*
چویا: هوممممممم دازای داری چیکار می کنییییی؟؟؟؟؟؟؟
دازای:*مکیدن گردنش*
چویا: هویییییییی با تواممممم چی کار می کنیییییی نکننننن
دازای:*اهمیت نمیده و کارشو میکنه و به ناله های چویا گوش میده ولی اهمیت نمیده*
چویا: دازایییییی نکنننننن خجالت بکششش
دازای:*بوسیدن لبش*
چویا: هوممممممممممم...... ول.. م.... ک.. ننننن
دازای:*اهمیت نمیده و کارشو میکنه *
چویا: دا... زای...
دازای:*هنوز اهمیت نمیده زبونشو فرو میکنه تو حلق چویا و ادامه میده*
چویا:........*چویا سرخ سرخ میشه*
دازای:*در اوردن لباسای خودش*
چویا:*توی ذهن چویا* لباساشو در اورد من دازای رو میشناسم الانم نمی گذاره که برم مافیا و تا خوددد شببب منو میبوسهه*
دازای:*گردنه چویا رو میلیسهه*
چویا:*وایی چیکار کنمممم*
از زبون نویسننده: همه چی خوب بود که گوشی دازای زنگ میزنه اولش دازای اهمیت نمیده و کارشو میکنه که میبینه گوشیش داره خودشوو میکشههه و با چشمای تیز همونایی که دختر میکشهه بع گوشی نگاه میکنه که پشمای چویا و گوشی میریزههه
دازای: عشقممممم من میرم جواب این گوشی لعنتیم که ایشالله بشکنهههه رو بده😗😗🤌🤌تکون نخوررر هنوز کارم با تو تموم نشده😗😗🤌🤌🤌🤌🤌😗😗😗😗
چویا: خ.. خب چیکار کنمم اصلن به من چه احنق برو جواب بدههه *بلند شدن *
دازای:*رفتن توی یک اتاق و جواب دادن گوشی* الوووووووووووووو کدومممم خریههه به من زنگ زده و نمی گذارهههه منو چشم آبیممم تنها باشیمممم
کونیکیدا: خفههه شووو احمق گمشو بیا سر کار رییس جلسه می خواد بگذاره معلوم هست توی نکبتتتت جند روز نیومدی سر کار کدوم قبرییی هستی؟؟؟ حالا خفههه شو و کمشو بیا سر کار احمققققق
دازای؛: خیل خب باشه😮💨😮💨😮💨😑😑😑😑*قطع کردن*عشقمممممم من میرم سرکاز اخه جلسع دارمممم
چویا: خب خداروشکر 🤌🤌😗😗مگرنه الان منو میکشتیییی
پایان ❤❤مرسی لایک می کنییی و پارت بعدی باید لایکا6 تا بشه فوق فوقش😑😑🤌🤌🤌
۱۶.۰k
۲۹ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.