چرا پنهان کنم عشق است و پیداست

چرا پنهان کنم ؟ عشق است و پیداست
درین آشفته اندوه نگاهم

تو را می خواهم ای چشم فسون بار
که می سوزی نهان از دیرگاهم

چه می خواهی ازین خاموشی سرد ؟
زبان بگشا که می لرزد امیدم

نگاه بی قرارم بر لب توست
 که می بخشی به شادی های نویدم

دلم تنگ است و چشم حسرتم باز
چراغی در شب تارم برافروز

به جان آمد دل از ناز نگاهت
فرو ریز این سکوت آشناسوز

هوشنگ_ابتهاج
دیدگاه ها (۵)

تو فقط باش...

@college_poems هر کسی از یار چی...

بعضی وقتهاکسی در زندگیت هستکه اصلا لازم نیست تو را در آغوش ب...

ﻣﻦ ﭼﻪ ﮔﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﮐﺴﯽ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺨﻦ ﺣﺎﺟﺖ ﻧﯿﺴﺖﺧﻔﺘﮕﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺤﺮﺧﻮﺍﻧﯽ ﻣ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط