مرتضی زندپور
استاد "مرتضی زندپور"؛ فرزند "حسام"، شاعر، نویسنده و روزنامهنگار ایرانی، زادهی ۱۴ دی ماه ۱۳۳۱ خورشیدی در خرمشهر است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
برداشتم دست از تن دريا زمانی که...
باگريه میخواندم بر آن نام کسانی که...
بر موج دريا مرد ماهيگير میخواند
در يک جهاز کهنه با درد نهانی که...
وقتي پرنده بال بر امواج میسايد
در چشمهايش نقش مردان جوانی که...
از سرزمين آفتاب و موج میگويد
زيباترين افسانه با چشم و زبانی که...
در پيکر نمناک دريا درد میپيچد
از پيکر تبدار اين حجم روانی که...
بايد دوباره بر تن خورشيد برگردم
چون قطره از چشمان مرد شروهخوانی که...
اصلن چرا بايد تو را از او جدا سازم
بايد سخنها بشنوی از جاشوانی که...
شب خسته، دريا مرگ در آغوش میگيرد
آهسته مردی در ميان موج میميرد!
(۲)
چون شعر تازه بود
باگیسوان پریشان
من اندیشناک کوچ پرندگان
پرواز در بال تردشان زمزمه میکرد
چشمان عاشقم
دریا گرفته مه
گسار بسته سنگـ
پرنده هراسان.
(۳)
سینهاش سوخته اما
دل او چشم به راه
کرم شبتاب
نشسته تنها
باد میآید و فانوس زمان میشکند!.
(۴)
بهار میرسد اما
هنوز زخم بر شانهی درخت!
آیا شکوفه
خواب هزار سالهی پرنده را
تعبیر میکند؟
چشمان خستهام
در انتظار رویش گلهای تازه است!.
(۵)
بندر
نگاه خستهی جاشو
تور خالی صیاد
کوچِ پرندگان
تاول نشسته برلب دریا
از انعکاسِ تابشِ خورشید
بندر، شرجی و گرگورهای مشبک
ساحل گرفته دامن دریا
گسار بسته سنگ.
(۶)
پرواز یک کلاغ
کنار جادهی خاکی
چشمان گورکن
در امتداد گورهای قدیمی
بر شانههای باد.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
منابع
www.payameasalooye.ir
www.ettehadkhabar.ir
www.jenzaar.com
▪نمونهی شعر:
(۱)
برداشتم دست از تن دريا زمانی که...
باگريه میخواندم بر آن نام کسانی که...
بر موج دريا مرد ماهيگير میخواند
در يک جهاز کهنه با درد نهانی که...
وقتي پرنده بال بر امواج میسايد
در چشمهايش نقش مردان جوانی که...
از سرزمين آفتاب و موج میگويد
زيباترين افسانه با چشم و زبانی که...
در پيکر نمناک دريا درد میپيچد
از پيکر تبدار اين حجم روانی که...
بايد دوباره بر تن خورشيد برگردم
چون قطره از چشمان مرد شروهخوانی که...
اصلن چرا بايد تو را از او جدا سازم
بايد سخنها بشنوی از جاشوانی که...
شب خسته، دريا مرگ در آغوش میگيرد
آهسته مردی در ميان موج میميرد!
(۲)
چون شعر تازه بود
باگیسوان پریشان
من اندیشناک کوچ پرندگان
پرواز در بال تردشان زمزمه میکرد
چشمان عاشقم
دریا گرفته مه
گسار بسته سنگـ
پرنده هراسان.
(۳)
سینهاش سوخته اما
دل او چشم به راه
کرم شبتاب
نشسته تنها
باد میآید و فانوس زمان میشکند!.
(۴)
بهار میرسد اما
هنوز زخم بر شانهی درخت!
آیا شکوفه
خواب هزار سالهی پرنده را
تعبیر میکند؟
چشمان خستهام
در انتظار رویش گلهای تازه است!.
(۵)
بندر
نگاه خستهی جاشو
تور خالی صیاد
کوچِ پرندگان
تاول نشسته برلب دریا
از انعکاسِ تابشِ خورشید
بندر، شرجی و گرگورهای مشبک
ساحل گرفته دامن دریا
گسار بسته سنگ.
(۶)
پرواز یک کلاغ
کنار جادهی خاکی
چشمان گورکن
در امتداد گورهای قدیمی
بر شانههای باد.
گردآوری و نگارش:
#زانا_کوردستانی
منابع
www.payameasalooye.ir
www.ettehadkhabar.ir
www.jenzaar.com
۳.۴k
۰۷ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.