خون اشام جذاب من(part 8)
خون اشام جذاب من(part 8)
*ا/ت ویو
صبح با حس درد شدید روی گردنم از خواب بیدار شدم
چشمامو باز کردم دیدم جونگکوک داره خونمو میخوره
_اخخخخخ نکن سر صبحی
+بیب خوشمزه ای
_کری میگم نکن
+نمیتونم خونت رگ هامو به جوش میاره احح
بلاخره بعد چند دقیقه ولم کرد
+ای مرسی صبحانمو خوردم
_ایششش
یهو دیدم لباس خواب سفیدم قرمز شده
_ایییی ببین این لباسمو دوست داشتم اه
+عیب نداره میشوری تموم میشه
_این خونه حداقل قهوه ای میشه
+خب یدونه دیگه میخرم برات
_هوففف پاشو
+باشه بابا
پاشدیم و لباسامو پوشیدم و رفتیم پایین
+تو بخور من نمیخوام
_باشه
رفتم نشستم سر میز و کلی خوردم
خوبه من از اون ادمام که میخورم و چاق نمیشم(خدا بهمون شانس بده)
یهو دیدم بغل گوشم کوک داد زد
+چیییییی همشو خوردی
_اره مگه چیه
+ماشاالله بچه
_حیح خب گشنم بود
+خیله خب برای شب باید اماده باشی
_باشه
*شب
+ا/ت اماده ای
_اره وایسا
کوک بهم یه لباس باز و مشکی داد با یه گردنبند و انگشتر نامزدی
خیلی جیگر شده بودم
رفتم پایین
+ا/ت بی....
خواست چیزی بگه که یهو حرفشو خورد و بهم زل زد
چش شد یهو
*جونگکوک ویو
اومد پایین وای وای وای
من امشب نمیتونم خودمو کنترل کنم
داشتم توی ذهنم نقشه میکشیدم برای امشب که ا/ت
*ا/ت ویو
گفتم
_بریم
+.........
_بریم هوییی
+.......
دستامو جلوش تکون دادم
_هیی جونگکوک چیشدی یهو
+ه...هیچی بریم
_باشه
تعجب کرده بودم از رفتارش
رفتیم و نشستیم روی مبل و منتظر نشستیم
ادامه دارد...
۱۲۰ لایک
۱۰۰ کامنت✨
*ا/ت ویو
صبح با حس درد شدید روی گردنم از خواب بیدار شدم
چشمامو باز کردم دیدم جونگکوک داره خونمو میخوره
_اخخخخخ نکن سر صبحی
+بیب خوشمزه ای
_کری میگم نکن
+نمیتونم خونت رگ هامو به جوش میاره احح
بلاخره بعد چند دقیقه ولم کرد
+ای مرسی صبحانمو خوردم
_ایششش
یهو دیدم لباس خواب سفیدم قرمز شده
_ایییی ببین این لباسمو دوست داشتم اه
+عیب نداره میشوری تموم میشه
_این خونه حداقل قهوه ای میشه
+خب یدونه دیگه میخرم برات
_هوففف پاشو
+باشه بابا
پاشدیم و لباسامو پوشیدم و رفتیم پایین
+تو بخور من نمیخوام
_باشه
رفتم نشستم سر میز و کلی خوردم
خوبه من از اون ادمام که میخورم و چاق نمیشم(خدا بهمون شانس بده)
یهو دیدم بغل گوشم کوک داد زد
+چیییییی همشو خوردی
_اره مگه چیه
+ماشاالله بچه
_حیح خب گشنم بود
+خیله خب برای شب باید اماده باشی
_باشه
*شب
+ا/ت اماده ای
_اره وایسا
کوک بهم یه لباس باز و مشکی داد با یه گردنبند و انگشتر نامزدی
خیلی جیگر شده بودم
رفتم پایین
+ا/ت بی....
خواست چیزی بگه که یهو حرفشو خورد و بهم زل زد
چش شد یهو
*جونگکوک ویو
اومد پایین وای وای وای
من امشب نمیتونم خودمو کنترل کنم
داشتم توی ذهنم نقشه میکشیدم برای امشب که ا/ت
*ا/ت ویو
گفتم
_بریم
+.........
_بریم هوییی
+.......
دستامو جلوش تکون دادم
_هیی جونگکوک چیشدی یهو
+ه...هیچی بریم
_باشه
تعجب کرده بودم از رفتارش
رفتیم و نشستیم روی مبل و منتظر نشستیم
ادامه دارد...
۱۲۰ لایک
۱۰۰ کامنت✨
۱۰۶.۲k
۱۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.