کوتاه بودی

.
کوتاه بودی
که هزار سوزن و سنجاق بر تنت فرو میرفت
وقتی که مجبور بودند محکم تر قنداقت کنند.

کوتاه بودی
که دستت از آستین بیرون نمیزد
وقتی لباس های سال پیش برادرت را بر تنت میکردند.

کوتاه بودی
که کسی برای هم بازی اش انتخابت نمیکرد
وقتی کنار رفیقانت ایستاده بودی.

کوتاه بودی
که هر چقد در میز آخر انگشتت را بالا میگرفتی
معلم باز هم غیبتت را رد میکرد.

کوتاه بودی
که هرچقد دستت را بلند میکردی
نتوانستی غذا را از دست امدادگران بگیری
وقتی که زلزله آمده بود.

کوتاه بودی
که نتوانستی گام هایت را بلندتر بگذاری
وقتی که آن روز سگ ها در خیابان دنبالت میکردند.

کوتاه بودی
که نتوانستی از دیوار زندان بالا بروی
وقتی که نگهبان ها از پشت سر به سمتت می دویدند.

کوتاه بودی
که نتوانستی بایستی تا نفس بگیری
وقتی سرت را زیر آب میکردند.

کوتاه بودی
که پایت به زمین نمی رسید
وقتی طناب دار بر گردنت تنگ تر میشد.

کوتاه بودی
که فضای باقی مانده ی قبرت را با سنگ پر کردیم.

مشکل از تو بود؛ تو کوتاه بودی
وگرنه این سرزمین عادلانه ترین جای جهان بود

#
دیدگاه ها (۱)

نمی دانم چرا، اما به قدری دوستت دارم که از بیچارگی گاهی به ح...

هیچ کس مرا دوست ندارد !هیچ کس به من توجه نمی کند !هیچ کس برا...

...تنها رسالت من در جهاندوست داشتنِ توستببخشاگربه جنگ و گرسن...

.... تو را عاشقانه تر دوست خواهم داشتچه بمیرم ، چه بمانمقلب ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط