برای طُ که
برای_طُ_که
پینه_در_قلب_مایی♥️
با دستم رو فرمون ضربه های نامنظمی میزدم؛
میخواستم بگم ولی نمیتونستم
یکم گذشت نفسمو با حرص فوت کردم بیرون و گفتم:
قبلا بزرگ ترین ترس زندگیم این بود که تو نباشی تو آیندم؛ یعنی نرسم بهت.
با خودم میگفتم دیگه بدتر از این چی میتونه باشه و خب الانم که بهش فکر میکنم هیچی بدتر از نداشتنت نیست ولی ببین، من قبلا نمیدونستم تک تک رفتاراتو، امروز میدونم همشون رو و میخوام بهت بگم که
من غیر خودت وابسته رفتاراتم شدم...
اینکه تا تو ماشین میشینی میگی سلام و آهنگو عوض میکنی.
اینکه وقتی رژ قرمز میزنی تو آینه نگاه میکنی و با لبخند ابرو چپت رو میندازی بالا...
این که هر وقت شجریان گوش میدی،چشماتو میبندی.
اینکه از دوشنبه ها متنفری چون اونقدر سرت شلوغ میشه که نمیتونی با خیال راحت بشینی و سه تار تمرین کنی.
دیگه نمیتونم یه لحظه هم تصور کنم روزی رو که علی عظیمی بخونه: “که من باد میشم میرم تو موهات” و تو با صدای بلند باهاش همراهی نکنی.
روزی رو که وقتی وارد گل فروشی میشی با یه لبخند بزرگ پرواز نکنی به سمت گل های رز قرمز.
روزی رو که وقتی قهوه میخری اول یه نفس عمیق نکشی و عطرشو با تمام وجود بو نکنی.
روزی رو که وقتی هیجان زده میشی دست نکنی تو موهات و با چشمای گرد شده مدام نگی:
“واقعااا باورت میشه؟”
راست میگن آدم بعد از یه مدتی رفتاراش شبیه طرف مقابلش میشه.
من دیگه نمیتونم چایی رو بدون نبات بخورم؛ اونقدر که تو جلوم چایی رو با نبات خوردی.
نمیتونم بعضی آهنگا رو بدون تو گوش بدم، نمیتونم وقتی بوی قهوه و شکلات میاد یاد تو نیوفتم، نمیتونم وقتی یکی شعر های مولانا رو میخونه به تو فکر نکنم و نمیتونم هر وقت از جلو سر در دانشگاه تهران رد میشم چهره ذوق زده تو رو تصور نکنم و خیلی چیزای دیگه..
فقط میخوام بهت بگم که من تازه این روزا میفهمم معنی دقیق اون جمله رو که میگه:
تویی به جای همه،
هیچکس به جای تو نیست...🌸♾❤
#عاشقانه
#خاصترین
پینه_در_قلب_مایی♥️
با دستم رو فرمون ضربه های نامنظمی میزدم؛
میخواستم بگم ولی نمیتونستم
یکم گذشت نفسمو با حرص فوت کردم بیرون و گفتم:
قبلا بزرگ ترین ترس زندگیم این بود که تو نباشی تو آیندم؛ یعنی نرسم بهت.
با خودم میگفتم دیگه بدتر از این چی میتونه باشه و خب الانم که بهش فکر میکنم هیچی بدتر از نداشتنت نیست ولی ببین، من قبلا نمیدونستم تک تک رفتاراتو، امروز میدونم همشون رو و میخوام بهت بگم که
من غیر خودت وابسته رفتاراتم شدم...
اینکه تا تو ماشین میشینی میگی سلام و آهنگو عوض میکنی.
اینکه وقتی رژ قرمز میزنی تو آینه نگاه میکنی و با لبخند ابرو چپت رو میندازی بالا...
این که هر وقت شجریان گوش میدی،چشماتو میبندی.
اینکه از دوشنبه ها متنفری چون اونقدر سرت شلوغ میشه که نمیتونی با خیال راحت بشینی و سه تار تمرین کنی.
دیگه نمیتونم یه لحظه هم تصور کنم روزی رو که علی عظیمی بخونه: “که من باد میشم میرم تو موهات” و تو با صدای بلند باهاش همراهی نکنی.
روزی رو که وقتی وارد گل فروشی میشی با یه لبخند بزرگ پرواز نکنی به سمت گل های رز قرمز.
روزی رو که وقتی قهوه میخری اول یه نفس عمیق نکشی و عطرشو با تمام وجود بو نکنی.
روزی رو که وقتی هیجان زده میشی دست نکنی تو موهات و با چشمای گرد شده مدام نگی:
“واقعااا باورت میشه؟”
راست میگن آدم بعد از یه مدتی رفتاراش شبیه طرف مقابلش میشه.
من دیگه نمیتونم چایی رو بدون نبات بخورم؛ اونقدر که تو جلوم چایی رو با نبات خوردی.
نمیتونم بعضی آهنگا رو بدون تو گوش بدم، نمیتونم وقتی بوی قهوه و شکلات میاد یاد تو نیوفتم، نمیتونم وقتی یکی شعر های مولانا رو میخونه به تو فکر نکنم و نمیتونم هر وقت از جلو سر در دانشگاه تهران رد میشم چهره ذوق زده تو رو تصور نکنم و خیلی چیزای دیگه..
فقط میخوام بهت بگم که من تازه این روزا میفهمم معنی دقیق اون جمله رو که میگه:
تویی به جای همه،
هیچکس به جای تو نیست...🌸♾❤
#عاشقانه
#خاصترین
۴۰.۱k
۱۱ آذر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.