مکالمه بین منجیر و دوست مرحومه سه رون:
ب :حالت خوبه؟
الف :بله…
ب :آه…
الف :چه اتفاقی داره میوفته…
ب : آه… من همین دیروز دیدمش
الف :دیروز دیدیش؟
ب :آره…
الف :حالش چطور بود؟
ب :حالش خوب بود، ما رفتیم گلف اسکرین بعدشم با هم غذا خوردیم.
الف :اوه واقعا؟
ب :آره…
الف :اوه..... آیا اون در مورد زمانی که در ایالات متحده بود چیزی گفت؟
ب :حس میکنم شاید به خاطر مردی باشه که تو آمریکا باهاش بوده
الف :چرا اینو میگی؟
ب :اون سهرون رو میزد و داد و بیداد میکرد
الف :واقعا؟ سه رون رو زد؟
ب :آره حمله فیزیکی بود عکساش رو دارم..
الف :این دیگه چجور آدمیه؟
ب :دیروز هم یهویی باهاش تماس گرفت.
الف :نکته قابل توجهی گفته شد؟
ب :نه…
الف :جریان چیه… جدی…
ب :مرده بهش گفت که مهم نیست چندتا دوست دوروبرم هست سه رون تنها کسیه که داره.
الف :آها... آه، خبرنگارا شروع کردن به تماس گرفتن…
بعد از نیم ساعت در ساعت 22:14 دوباره باهم تلفنی حرف زدن:
الف :هی...خبرنگارا همچنان دارن زنگ میزنند. بعد از بازگشت از آمریکا او را زیاد دیدید؟
ب : نه دو بار.
الف :دو بار؟
ب :آره…
الف :آیا اون پسر آمریکاییه چیزی بهت گفته؟
ب :باهام تماس گرفت.
الف :احتمالاً بهت ف.ح
ش داده درسته؟
ب :او به من ف.ح.ش داد اما من جواب ندادم. حتی پیام هم ندادم من واقعاً می خواستم ف.ح.ش بدهم، اما به خاطر سهرون... جوابی ندادم.. ولی اون با شماره های مختلف با من تماس می گرفت تا بهم فحش بده. این تمام مکالمه بود. من یک بار هم باهاش حرف نزدم سه رون هم به خاطر رفتار اون متاسف بود...
ب : اون مرد سهرون را مورد ت.ع.رض و حمله قرار میداد و ت.ه.دیدش هم کرده بود. سهرون عکسی از ب.ری.دگی/کب
ادامه پست بعدی
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.