مکالمه بین منجیر و دوست مرحومه سه رون:
:
ودی گردنش را به من نشان داد و گفت که واقعیه. منم بهش گفتم چطوری باید این روزای سخت رو سپری کنه.... زمانی که او برای اولین بار به ایالات متحده نقل مکان کرد، باهم تو یه محله بودیم، بنابراین تو امریکا روزانه حداقل برای خوردن یک وعده غذایی همو میدیدیم و درمورد همه چی صحبت میکردیم بعد از برگشتش گهگاهی حرف میزدیم باهم تا اینکه دو روز پیش برای دیدنش رفتم سئول..
ب :اما من مدام در مورد شوهر فعلیش و رفتاراش میگم، این یک بیانیه رسمی نیست ولی ما دوستاش همه معتقدیم که علت مرگ سهرون میتونه اون مرد باشه. او مدام سه رون رو تهدید میکرد و باهاش برخورد های فیزیکی داشته(کتک)
الف :واقعا...؟
ب :بله. ت.هدی.دها... این کاری بود که اون انجام میداد.
الف :انگار شما هم از خبر فوتش تعجب کردین.
ب :آره تعجب کردم، داشتم با دوستام حرف میزدم که ناگهان مقاله را دیدیم.
ب :پس دوستان نزدیک سهرون در خانه او جمع شدند تا با هم به مراسم خاکسپاری بروند.
الف :مجلس ترحیم او کجاست؟ انگار میخوان خصوصی برگزاربشه؟
ب :اطلاعی ندارین؟
الف :کار آسانی به نظر نمیرسد. مادرش جواب تماس ها را نمیدهد. وقتی سالن تشییع جنازه تایید شد به من اطلاع می دهید؟
ب :بله، بهتون اطلاع خواهم داد
❥ #KimSaeron
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.