جزیره کشف نشده 🌴 پارت۳۸ 💚

ــ قبلا اتاق مامانم بود. هر وقت مامانم ناپدید میشد اینجا پیداش میکردیم. پدرم وقتی یوری چهارسال داشت توسط اژدها کشته شد. اون موقع من 11سالم بود. من در 11 سالگی پادشاه اینجا شدم. مادرم بعد پدرم افسردگی گرفت. اونا عاشق هم بودن. 9سال بعد از فوت پدرم، مادرمم از دنیا رفت. من موندمو پسر بچه ای که تازه به نوجوانی پا گذاشته بود. برام خیلی سخت بود. غم از دست دادن پدر و مادر، بزرگ کردن یه پسری که به پدر نیاز داشت و مهمتر از اونا حکومت و محافظت از بنگتن.
برگشتو به من نگاه کرد. منم بهش نگاه کردم..........
لیندا: چرا اینارو برام میگی؟
ــ نمیدونم یهو دلم خواست بهت بگم.
لیندا: حالا که گفتی باید به سوالام جواب بدی.
ــ باشه.
لیندا: گفتی پدرت توسط اژدها کشته شد؟ منظورت یه آدمیه که اسمش اژدهاس؟
ــ نه. واقعا اون اژدهاست.
لیندا: شوخی نکن. اونا افسانه هستن.
ــ برای اون بیرونیا افسانه هست. راستش منم قبل اینکه خودم شخصا ببینم فکر میکردم یه افسانه هست. ولی اون جلوی من پدرمو کشت.
لیندا: متاسفم.
ــ میخواستم راجب مسئله خیلی مهمی باهات حرف بزنم.
لیندا: میشنوم.
ــ دلیل واقعی که ما نمیزاریم شما از اینجا برید طوفان نیست. درسته وارد شدن به طوفان برای وارد شدن به اینجا سخته ولی برگشتنش خیلی آسونه.
لیندا: پس چرا نمیزارید ما بریم؟
ــ چون اون اژدها زنده شده. جانگکوک کشته بودش ولی نمیدونیم چطوری باز زنده شده.
لیندا: از کجا فهمیدین؟
ــ یه واقعیت دیگه هم هست.






ـ✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾✾ـ
#جزیره_کشف_نشده #میراث_ابدی #میراث_ابدی۲ #آنتی_bts