مردی خر گم کرده بود گرد شهر میگشت و شکر میگفت گفتند

مردی خر گم کرده بود. گرد شهر می‌گشت و شکر می‌گفت: گفتند : چرا شکر می‌کنی. گفت: از بهر آن که من بر خر ننشسته بودم و گر نه من نیز امروز چهار روز بودی که گم شده بودمی.
خخخخ
دیدگاه ها (۲)

سنگها شاید،اما گنجشکها هیچوقت مفت نبوده اند،گیرم که سنگ مفت،...

سلام دوستانلطف کنید توی این نظرسنجی شرکت کنید،لطفا.کدوم ازین...

دوستای گل ویسگونی اینجا داره بارون میادازغروب همینطورداره می...

شخصی خانه به کرایه گرفته بود. چوب‌های سقفش بسیار صدا می‌کرد....

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

🌱🍒این شعرا را برایت به یادگار می گذارم        دلی نوجوان را ...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط