یک مسافر خانه می خواهد چکار

یک مسافر ، خانه می خواهد چکار
مرغ زخمی ، لانه میخواهد چکار

زندگی هامان سراسر قصه بود
قلب ما افسانه می خواهد چکار

هر کسی عاشق شود مستی کند
پس می و میخانه میخواهد چکار

هم نفس بودن کنارت ، زندگیست
بوسه ی جانانه می خواهد چکار

شمع احساسات ما خاموش شد
پس دگر پروانه می خواهد چکار

دسته گلهایی که پرپر گشته است
نازنین، گلخانه می خواهد چکار

هر که شد دیوانه، دستش را بگیر
همدمی دیوانه می خواهد چکار

سرزمینم، سرزمین عاشقی است
کشورم بیگانه می خواهد چکار

#محمد_دری_صفت
دیدگاه ها (۱)

ﻣﻦ ﺧﻨﺪﻩ ﺯﻧﻢ ﺑﺮ ﻏﻢ، ﻏﻢ ﺧﻨﺪﻩ ﮐﻨﺪ ﺑﺮ ﻣﻦﺍﯾﻨﺠﺎﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻨﺪﺩ ﺑﯿﮕﺎﻧﻪ...

عشٖق یعنی اینکه ما باور کنیمیک دل دیــگر ارادتــمند ماست#سهی...

هر کسی از یار چیزی خواست هنگام وصالمن به محضِ دیدن او خاطرش ...

با اینکه خلق بر سر دل می‌نهند پاشرمندگی نمی‌کشد این فرش نخ‌ن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط