خیلی دلم میخواد از امید،هدف،آرزو،
خیلی دلم میخواد از امید،هدف،آرزو،
عشق،رویا و آرامش بنویسم!
ولی اوضاع و احوال هممون جوری شده که
انگار عقربههای ساعت شکسته و
زمان تو بدترین و طاقت فرسا ترین شرایط مکث کرده!
انگار یه آوار سنگین ریزش کرده
و هیچ کس توان برداشتنش رو نداره!
انگار انقدری که پشت یهلحظه خندیدن،
غما یهو از راه رسیدن و سرکوفت زدن به لحظهی شاد بودنمون
که دیگه خنده ها فراری شدن از این بلاتکلیف بودن!
انگار هر چی خستگی بود به خورد روحمون دادیم
و الان دیگه نایی واسه حرکت دادن به این جسم رو نداره!
انگار با بالا رفتن سنمون،
اتفاق و خبرای بد پا به پامون و چند برابر ما رشد کردن ...
و ما هممون خستهایم از اینهمه دویدن و به چیزی نرسیدن ...
کاش میشد تو اوج این تو شوک بودن هامون،
تو اوج بغض و سکوت مون، از بنبست در اومدن هر دری به رومون،
یهو خدا میزد به شونمون و میگفت:
«این تلخی و غم و غصهها چیزی جز یه کابوس طولانی نبود،یه زندگی با آرامش و بی دغدغه منتظرتونه،بیدار شید ...»
#شقایق_انتظام 🌱
عشق،رویا و آرامش بنویسم!
ولی اوضاع و احوال هممون جوری شده که
انگار عقربههای ساعت شکسته و
زمان تو بدترین و طاقت فرسا ترین شرایط مکث کرده!
انگار یه آوار سنگین ریزش کرده
و هیچ کس توان برداشتنش رو نداره!
انگار انقدری که پشت یهلحظه خندیدن،
غما یهو از راه رسیدن و سرکوفت زدن به لحظهی شاد بودنمون
که دیگه خنده ها فراری شدن از این بلاتکلیف بودن!
انگار هر چی خستگی بود به خورد روحمون دادیم
و الان دیگه نایی واسه حرکت دادن به این جسم رو نداره!
انگار با بالا رفتن سنمون،
اتفاق و خبرای بد پا به پامون و چند برابر ما رشد کردن ...
و ما هممون خستهایم از اینهمه دویدن و به چیزی نرسیدن ...
کاش میشد تو اوج این تو شوک بودن هامون،
تو اوج بغض و سکوت مون، از بنبست در اومدن هر دری به رومون،
یهو خدا میزد به شونمون و میگفت:
«این تلخی و غم و غصهها چیزی جز یه کابوس طولانی نبود،یه زندگی با آرامش و بی دغدغه منتظرتونه،بیدار شید ...»
#شقایق_انتظام 🌱
۱۴.۳k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱