مرد اگر بودم ؛
مرد اگر بودم ؛
نبودنت را غروبهای زمستان
در قهوهخانهی دوری ،
سیگار میکشیدم
نبودنت دود میشد ،
و مینشست رویِ بخارِ شیشههای کثیفِ قهوهخانه
بعد
تکیه میدادم به صندلی
چشمهایم را میبستم
و انگشتانم را دورِ استکان کمر باریکِ چایِ داغ
حلقه میکردم
تا بیشتر از یادم بروی
نامرد اگر بودم
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما ،
نامرد هم نیستم
زنم و ... نبودنت ،
پیرهنم شده است !
#رویا_شاه_حسین_زاده #روزهای_کرونایی
نبودنت را غروبهای زمستان
در قهوهخانهی دوری ،
سیگار میکشیدم
نبودنت دود میشد ،
و مینشست رویِ بخارِ شیشههای کثیفِ قهوهخانه
بعد
تکیه میدادم به صندلی
چشمهایم را میبستم
و انگشتانم را دورِ استکان کمر باریکِ چایِ داغ
حلقه میکردم
تا بیشتر از یادم بروی
نامرد اگر بودم
نبودنت را تا حالا باید فراموش کرده باشم
مرد نیستم اما ،
نامرد هم نیستم
زنم و ... نبودنت ،
پیرهنم شده است !
#رویا_شاه_حسین_زاده #روزهای_کرونایی
۹.۷k
۱۶ اسفند ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.