آقا اجازه می توانم من ببوسم

آقا اجازه می توانم من ببوسم
دستان پر مهر و پر از ایثارتان را؟

آقا اجازه می شود در بر بگیرم
آغوشِ از مهر و مِحن تب دارتان را؟

آقا شما در هر خزانی نو بهاری
من می پرستم سبزیِ افکارتان را

ای چشمه سارِ علم و بینش، حضرت نور
پیغمبر آمد نوگل گلزارتان را

با تو ادب گل می کند، حلم از تو آید
افزون بدارد حضرتش بسیارتان را

آن کس که گفتا خار دارد چیدن گل
بی شک ندیده گلبنِ بی خارتان را

همچون شماها از تبار آفتابید
سیبِ دلم لک می زند دیدارتان را

دلتنگتان چون می شوم آقا معلّم
می گیرم از ماهِ شبم اخبارتان را

از صوت گیرای تو من مستم کماکان
آقا هنوزم از برم اشعارتان را

یادش بخیر آن شیطنت ها، صبرت آقا
بر ما ببخشید آن همه آزارتان را

اینک که می گویم چنین ابیات نغزی
می فهمم آن مشق شب و اجبارتان را..

#سعید_کاظمی_پور

تقدیم به معلمان عزیز ایرانم
دیدگاه ها (۳)

سلامدیروز گذشتبه امروز خوش آمدیامروز خدا را صدا بزنو گلایه ه...

نامه واقعی به خدا( این نامه هم اکنون در موزه گلستان نگهداری ...

نه گریه کردم ، نه شعری سرودم .سکوت کردم ، نگاه کردم ، بغض کر...

بارالها…از کوی تو بیرون نشود پای خیالمنکند فرق به حالم .......

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط