دلم به قرار تو بود که بیقرار تو شد

...
دلم به قرار تو بود ، که بی‌قرار تو شد
تنم به شوق تو گرم و غمگسار تو شد

اسیر دردم‌ و‌شریک‌ هجر چه می‌دانی
به‌اختیار تو‌ست چشم‌ام ، بهار تو‌ شد

شام‌است و‌ من به‌ اشک چون بهارانم
فردا به هجوم‌ خاطره‌ها‌داغدار تو شد

این‌باده گرم نیست و سر پای تو رفت
از آتشی که بی اختیار هوا دار تو شد

من‌ تکه‌ای‌ شکسته از آینه‌ام نمی‌دانی
درانتظار عشق بود دل، هوادار تو شد

لاف‌عشق می‌زنی ازعشق چه می‌دانی
توچوعیدی که شمع‌سفره بیمار تو شد

ای بی خبر ز حال « ندا »، چرا سردی
کم کن جفا به‌من که‌دل خریدار تو شد
#سروده_های_عاشقانه
🆔 @RomanticPoem
دیدگاه ها (۷)

آمد ترنم بهار و ایام غم ره سپرد و برفتپیک عشق از راه‌رسید و ...

...بــهار باشــد و آیینه و سبـزه در کناریار باشد‌ و صبح زیبا...

...آشفته‌کردی موی‌خود با ما چه‌ها نمی‌کنیبا خط ابروهای خود ج...

...آنقدر دوریم از هم هیچ کارم کار نیستحرف‌بسیار است اما وعده...

مرا تو ای صنما در کنار باید و نیستچرا تو را نگه مهربار باید ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط