پارت

پارت۲۸

اما

جی دراگون جوش اورده بود بد جور همه هنگیده بودیم ولی این اسی بر و بر واستاده صاف تو چشای جی دراگون نگاه میکنه
جی دراگون لبخند زد و گفت:از جسارتت واسه دفاع از دوستات خوشم اومد من فقط میخواستم ببینم حرفایی که میزدید در باره این که پشت همید راسته یا ن که دیدم اره
وایییی مارو میگی پوکیدیم
دیدم چانی دهنش بازه با کف دستم دهنشو بستم .

از اون ماجرا دو روز میگذره و امروز روز چهارمی هست که ما اینچاییم توی پزیرایی تشسته بودم که گوشیم زنگ خورد نگاه کردم جنی بلک پینگ اه بازم این دختره لوس و خود شیرین .
جواب دادم:الو بله بفرمایید
جنی:سلام عسیسم منم جنی بلک پینک
من:اوه بله جنی شناختمت کاری داری؟
جنی :اره امممم ما یه مهمونی ترتیب دادیم برای اینکه خواننده ها دور هم جمع بشن سما هم دعوتین و راستی لباس های مجلسی بپوشید
من:باشه چشم میام
جنی :مرسی بای
واییی الان اسی بود چارتا فوش میداد اخ چقدر از کلمه بای بدش میاد
خبرو به بچه ها دادم و اونام موافقت کردن مهمکنی فردا شب بود و ما لباس داشتیم گذشت و شب شد و خوابیدیم

*فردا*

استیسی

ظهر از خواب پاشدم و رفتم پایین موقع ناهار بود
ته یانگ:ساعت خواب
من:۴ تا ۱۲
تاپ:از رو نری
من :نمیرم
بعد از ناهار رفتم حاظر شم چون مهمونی از ساعت پنج بود تا یک شب .رفتم تو اتاق و لباس پوشیدم موهامون رو جولیا درست کرد ارایشمون هم خودمون خدایی خیلی خوشگل شده بودیم رفتیم بیرون پسرا زود تر از ما رفته بودن ما هم رفتیم بیرون
وارد مهمونی که شدیم پسرا رو دیدیم و رفتیم سمتشون فک اعضای اکسو کف پاشون بود
من:اوهوی فکتونو جمع کنید
چن:اخه خیلی خوشگل شدین
کامیلا:اوهوی مگه تو زن نداری اینجا چی میکنی؟
چن:زنمم اوردم تازه دخترمم اوردم
من:ای جان کو پس بچت
سهون:استیسی خودتی توکه تا الان میخواستی مارو بکشی
جسی بل :ما کلا عاشق بچه ایم حتی این.
زن چن و دخترش اومدن و باهم اشنا شدیم واییی دخترش چه گوگولی بود
با اون هگوری پگوری بازی میکردم که کریس امد پیشم
کریس:بچه بهت میاد
من:امدن یا نیامدن مهم نیست هگورپگور بودنشون مهمه خدایی نیگا چه نازه
کریس:اسی خودتی
من:اره چطور
کریس:مثل دخترای لدس حرف زدی
اخمام رفت تو هم
کریس:اخم کنی استایلم نیستی ها
من:خو نباشم
زن چن اومد و هگور پگورو برد
کریسم رفت
اما اومد طرف و گفت:میرقصی
من:فقط سالسا(رقص تانگو تند)
اما :پس بریم
رفتیم جوری رقصیدم بچه ها کفشون بریده بود اخه همیشه منو از رقص فراری دیده بودن
بعد رقص سارا اومد طرفتم و گفت:بلد بودی رو نمی کردی شیطون?
من:جوووون پس چی دیکه شلغم نیستم که یه چیزایی بلدم
اون رفت جنی اومد
جنی:واییی استیسی خیلی قشنگ بود
من: میدونم
....
دیدگاه ها (۱)

ادامه پارتجنی:ولی کاش با پسرا میرقصیدیمن:وقتی دوستم هست پسر ...

ج ناشناس اره میتونی بهم اعتماد کنی اصلا امتحانم کن تا بفهمی

کی پاپرا دستا بالا میخوام بفهمم

پارت ۴۵ (آخر) فیک دور اما آشنا

پارت ۱۶ فیک دور اما آشنا

زور و عشق پارت ۱۵

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط