غزلسکوت کن

#غزل_ سکوت کن

که هر چه لازم است گفته ای
کو گوش که بشنود

می دانم چه بر تو رفته است
در این زمانه ی فریب
کو چشم که ببیند

دیر است دیر

ای زخمی هزاره ها
ای بر جان تو از تیغ و داغ ها
نشانه ها
من خسته ام
از هرچه خط و ربط

از هر چه نام و ننگ
از سنگ...

پای لنگ
لعنت به هر چه کوچه بن بست!

لعنت به تا بوده همین بوده و
هست!
من خسته ام
بگو
طلوع کدام صبحی که آرام و رام
سر بر می آوری
تا باورت کنم!
من آشنای تو ام
با دردهای نگفته
با رازهای نهفته ات
هنوز

از گرمای توست که گر می
گیرد این تنم
بر می آید نفسم
که خسته از هر قفسم

بگو طلوع کدام صبحی؟؟؟

#بگو!!!!!!!!!
شاعر#سهراب_سپهری
دیدگاه ها (۱)

💠 شعری بی نظیر و عاشقانه از شیخ اجل🌷 #از_من_چرا_رنجیده_ای!!...

#تو_شمع_جمع_زیبا_طلعتان_نغمہ_پردازی.تو را چون برگ گل در چشمه...

#راز_نهانوای از این چشمی که می کاود نهانروز و شب در چشم من ر...

#بہ_صحرا_اعتمادی_نیستمباش آرام حتی گر نشان از گردبادی نیستبه...

ساعت از نیمه شب گذشته . مایکی به نامه ای که دختر نوشته بود خ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط