مجال

مجال
بی رحمانه اندک بود و
واقعه
سخت
نامنتظر.

از بهار
حظّ ِ تماشائی نچشیدم،
که قفس
باغ را پژمرده می کند.



از آفتاب و نفس
چنان بریده خواهم شد
که لب از بوسه ی ناسیراب.

برهنه
بگو برهنه به خاک ام کنند
سرا پا برهنه
بدان گونه که عشق را نماز می بریم،ـــ
که بی شایبه یِ حجابی
با خاک
عاشقانه
در آمیختن می خواهم.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاملو_سروده ی در امیختن
دیدگاه ها (۳)

------------------------------------افروخته یک به یک سه چوبه...

من به گوشهای دراز اعتنایی نمیکنمنیچه

شاید منکر چیزی باشمولی دلیلی ندارد که ان را به لجن بکشم و حق...

اینجاسرزمین تلخی هاستسرزمین حسرتها اینجا رویاها زود ازیادهمه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط