صدای اذان موذنی کوچه را پرکرده
صدای اذان موذنی کوچه را پرکرده
و صدای خشاب هایی که ادب میکنند
و دست هایی که ربنا میخوانند
چشم هایی که لحظات آخر زیادی را ثبت کرده اند
و دهان های پرخونی که اشهد آخر را زمزمه میکنند
و.......وپرواز.....جوانکی 20ساله...
اینجاست که عرش به سخن می آید
و شب در سوسوی سکوتی کمرشکن خفقان گرفته است
آنجاست که گرگی جگر آرزوهای مادری را می درد
بر سر زدن هایی که نشان از در غربت پریدن دارد
و صدای نفس نفس های رفیقی که تمام آرزوهای مادری را بر دوش گرفته است و میدود برای رسیدن
و صدای شلیک گلوله ای از پشت سر
و آنجاست که دستی از دوش رفیقی بر هوا معلق میشود
و قدم هایی که تندتر و تندتر و تندتر میشود
و خیس شدن لباس رفیقی از خون شهیدی
و ناگهان ایستادن
و دست های لرزان رفیقی و لمس صورتی پرخون و سرد
و به زانو افتادن قامتی و پرواز رفیقی
و اشک هایی که حق بر فریاد زدن ندارد
و دست هایی که فریاد جگر رفیقی را خفه میکند
اینجا فریاد جایز نیست......
و بوسیدن چشم هایی که ساعت ها پیش با مهربانی خیره نگاهت میکرد
و لبخندی که در پس خون گلویی محو شده است
و ترس رفیقی در جواب مادری که میگوید جوان رعنایم کو ؟
و آنجاست که پدری در سکوت معناداری میشکند....
و آنجاست که خواهری در گوش برادرش زمزمه ها میکند...
مدافعانی که با لحظه لحظه ی نفس هایشان که بوی خون میدهد حریمی ساخته اند..............
آنها مدافعان حریم حرم اند....
لبیک یا زینب«س» .......
شهید_دهقان
و صدای خشاب هایی که ادب میکنند
و دست هایی که ربنا میخوانند
چشم هایی که لحظات آخر زیادی را ثبت کرده اند
و دهان های پرخونی که اشهد آخر را زمزمه میکنند
و.......وپرواز.....جوانکی 20ساله...
اینجاست که عرش به سخن می آید
و شب در سوسوی سکوتی کمرشکن خفقان گرفته است
آنجاست که گرگی جگر آرزوهای مادری را می درد
بر سر زدن هایی که نشان از در غربت پریدن دارد
و صدای نفس نفس های رفیقی که تمام آرزوهای مادری را بر دوش گرفته است و میدود برای رسیدن
و صدای شلیک گلوله ای از پشت سر
و آنجاست که دستی از دوش رفیقی بر هوا معلق میشود
و قدم هایی که تندتر و تندتر و تندتر میشود
و خیس شدن لباس رفیقی از خون شهیدی
و ناگهان ایستادن
و دست های لرزان رفیقی و لمس صورتی پرخون و سرد
و به زانو افتادن قامتی و پرواز رفیقی
و اشک هایی که حق بر فریاد زدن ندارد
و دست هایی که فریاد جگر رفیقی را خفه میکند
اینجا فریاد جایز نیست......
و بوسیدن چشم هایی که ساعت ها پیش با مهربانی خیره نگاهت میکرد
و لبخندی که در پس خون گلویی محو شده است
و ترس رفیقی در جواب مادری که میگوید جوان رعنایم کو ؟
و آنجاست که پدری در سکوت معناداری میشکند....
و آنجاست که خواهری در گوش برادرش زمزمه ها میکند...
مدافعانی که با لحظه لحظه ی نفس هایشان که بوی خون میدهد حریمی ساخته اند..............
آنها مدافعان حریم حرم اند....
لبیک یا زینب«س» .......
شهید_دهقان
۱.۱k
۰۷ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.