دامیست که باید بکشاند به گناهم

دامی‌ست که باید بکشاند به گناهم
سیبی که تو انداخته باشی سرِ راهم

«ما از تو به‌غیر از تو نداریم تمنا»
من لال شوم از تو به‌غیر از تو بخواهم

با عقل چه خوبی که نکردم سرِ یک عشق
از چاله درآوردم و انداخت به چاهم

یک عمر تو رفتی و من از راه رسیدم
خورشید سفر کرد و نفهمید که ماهم

ای ابر نکن! برکه‌ی دل‌مُرده‌یی آن زیر
دل بسته به پیدا شدن گاه‌به‌گاهم
دیدگاه ها (۳)

بی‌صدافرو می‌ریزمزیر حجمی از سکوت‌یک بار دست کممرا به نام کو...

بابالنگ دراز عزیزممن رمز واقعی خوشبختی روکشف کردم و اون اینه...

باز امشب از خیالِ تو، غوغاست در دلمآشوبِ عشقِ آن قد و بالاست...

حالم بد است دفتر شعرم مکدر است دنیای بی نوازش تو گریه آور اس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط