حالم بد است دفتر شعرم مکدر است

حالم بد است دفتر شعرم مکدر است
دنیای بی نوازش تو گریه آور است

قلبی که عاشقانه برایت نفس کشید
در بغض و گریه حل شده در خون شناور است

لعنت به حس خواستنت در وجود من
لعنت به بالشی که از این گریه ها تر است

وقتی تو نیستی به زمین و زمان بگو
من را به حال خود بگذارند بهتر است

هر بار تا سراغ غزل هات میروم
هشدار می دهم به خودم بار آخر است

من باورم نمیشود اصلا که چشم هات
این قدر بی ملاحظه، کافر، ستمگر است

عادت به التماس ندارم برو نمان
بر پشت اعتماد دلم زخم خنجر است
دیدگاه ها (۲)

باز امشب از خیالِ تو، غوغاست در دلمآشوبِ عشقِ آن قد و بالاست...

دامی‌ست که باید بکشاند به گناهمسیبی که تو انداخته باشی سرِ ر...

خخخخخخخبر منکرش لعنت خخخخخخخخخخخخخخخ

رفتم که بفهمی قفست هم عددی نیستپرواز نکردن، سببش نابلدی نیست...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط