بچه هایی که یخ نزدند

🌠 ️بچه هایی که یخ نزدند🌠


سالها پیش وقتی، ۱۰_۱۱ ساله بودم، داستانی خوندم از ماکسیم گورگی بنام
" بچه هایی که یخ نزدند "

داستان مربوط به پسر و دختر کم سن وسالِ دستفروش ِ فقیری بود که نزدیک سال نو، وقتی همه مردم، در سرمای طاقت فرسا، مشغولِ رفتن به خونه، و آماده شدن برای جشن و شادی بودند، تصمیم میگیرن با چند سکه ای که دارن، برای خودشون، جشن کوچیکی ترتیب بدن و ساعات خوشی رو بگذرونن!!

بچه ها به یک کافه پایین شهری ارزون و کثیف میرن و غذا سفارش میدن، تمام مدت به این و اون میخندن و از غذای بی کیفیت شون، لذت میبرن
در نهایت اتفاق خاصی نمی افته، و بچه ها، شب خوبی رو میگذرونن!!

در پایان ماکسیم‌ گورگی، نوشته بود، چرا انتظار دارین بنویسم که اینها از سرما یخ زدند و داستان رو سوزناک کنم؟؟

بگذارید روزگار، کاری به کارشون نداشته باشه! و اینها هم مثل بقیه مردم، امشب رو خوش باشن

راستش اون موقع، اصلا از داستان خوشم نیومد
دلم می خواست یک پایان کلیشه ای، و تاثیر گذار مثلِ پایانِ " دختر کبریت فروش" داشته باشه
مرگ و ناراحتی برای افراد فقیر و تنگدست، در حالیکه پولدارها، بی توجه از کنارشون می گذرند و خوشی می کنن جذابتره
الان بعد از سالیانِ سال، به این نتیجه رسیدم که این قصه، چه پایانِ قشنگی داشت

امیدوارم هرجا که هستید و هستیم، لااقل دنیا، شبِ عیدِ امسال رو کاری به کارمون نداشته باشه و بذاره ما هم ایام ِ خوشی رو بگذرونیم ⚘⚘


📷 #شیراز = خیابان قصردشت😍


یکشنبه دوازدهم اسفند ۱۳۹۷
ساعت نوزده : سی دقیقه
۱۷۸۱
۱۷۶۶
دیدگاه ها (۶)

......سه شنبه چهاردهم اسفند ۱۳۹۷ساعت پانزده : چهار دقیقه۱۷۸۲...

بغلم کن که من از همه خسته ام...☹ ️چهارشنبه پانزدهم اسفند ۱۳...

و اما، دوری ...دوری شکل‌های مختلفی دارد، که همه‌شان مزخرف و ...

اصلا ساخته شده واسه اینکه با خودت خلوت کنی😍 😍 😍 ولی اینجا...

رومان مافیایی پارت ۳ وارد امارت شدیم و ...٪چیشده چرا وایسادی...

فیک کوک (part4)

رمان انیمه ای «هنوز نه!» چپتر ۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط