پارت²⁵
پارت²⁵
..................
؛؛ به نظر من که خوبه .... میخوای خودمون یکم دور بزنیم؟
_ .....
؛؛ گشنت نیس ؟ فقط یه ابمیوه خوردیم میخوای غذا درست کنم خونه ..... ای بابا حرف بزن دیگههه
_ .....
؛؛ که حرف نمیزنی نه؟ باش حرف نزن تقصیر منه میخوام از دلت در بیارم
منم ساکت شدم و نگاش کردم انگار نه انگار داشتم حرف میزدم خودت خواستی حالا میبینی لج کردن بامن یعنی چی اخم کردم و دست به سینه تکیه دادم به صندلی تا رسیدیم تا وایساد درو باز کردم و رفتم داخل تو اتاقم درم محکم بستم رفتم حموم و اومدم لباس پوشیدم و رفتم پایین نشسته بود داشت تلویزیون میدید ساعتو نگا کردم ۱۰ بود رفتم تو اتاقم ...
/ساعت۹صبح\
اییی کمرم بلند شدم و یکم نشتسم تا بفهمم جریان چیه ... بعد اینکه کارامو کردم رفتم بیرون یادم افتاد باهاش لج بودم پس به لج کردنم ادامه دادم هیچی نخوردم ولی اون رفت بدون اینکه به من حتی نگاهم کنه صبحانشو خورد و رفت تلویزیون روشن کرد منم رو پله نشسته بودم دست به سینه به هیچی فک نمیکردم فقط به یه نقطه خیره بودم که حس کردم بلند شد اومد سمتم و
..................
؛؛ به نظر من که خوبه .... میخوای خودمون یکم دور بزنیم؟
_ .....
؛؛ گشنت نیس ؟ فقط یه ابمیوه خوردیم میخوای غذا درست کنم خونه ..... ای بابا حرف بزن دیگههه
_ .....
؛؛ که حرف نمیزنی نه؟ باش حرف نزن تقصیر منه میخوام از دلت در بیارم
منم ساکت شدم و نگاش کردم انگار نه انگار داشتم حرف میزدم خودت خواستی حالا میبینی لج کردن بامن یعنی چی اخم کردم و دست به سینه تکیه دادم به صندلی تا رسیدیم تا وایساد درو باز کردم و رفتم داخل تو اتاقم درم محکم بستم رفتم حموم و اومدم لباس پوشیدم و رفتم پایین نشسته بود داشت تلویزیون میدید ساعتو نگا کردم ۱۰ بود رفتم تو اتاقم ...
/ساعت۹صبح\
اییی کمرم بلند شدم و یکم نشتسم تا بفهمم جریان چیه ... بعد اینکه کارامو کردم رفتم بیرون یادم افتاد باهاش لج بودم پس به لج کردنم ادامه دادم هیچی نخوردم ولی اون رفت بدون اینکه به من حتی نگاهم کنه صبحانشو خورد و رفت تلویزیون روشن کرد منم رو پله نشسته بودم دست به سینه به هیچی فک نمیکردم فقط به یه نقطه خیره بودم که حس کردم بلند شد اومد سمتم و
۲۳.۳k
۰۳ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.