من از تو ناگزیرم
من از تو ناگزیرم
و تو نمیدانی این یعنی چه
نامت را
همچون میخی فرورفته در مغزم
با خود نگه میدارم
تو بزرگ میشوی
و چشمهایت نیز با تو بزرگ میشوند
من از تو ناگزیرم و تو این را نمیفهمی
درختان خودشان را برای پاییز آماده میکنند
و من درونم را با تو گرما میبخشم
این شهر، آیا همان استانبول سابق است؟
ابرها در تاریکی تکهتکه میشوند
چراغهای کوچهها،
همه در یک آن روشن میشوند
بوی باران در پیادهروها
من ناگزیرم از تو و تو نیستی...
#آتیلا_ایلهان
#برگردان: #صالح_سجادی
من از تو ناگزیرم
و تو نمیدانی این یعنی چه
نامت را
همچون میخی فرورفته در مغزم
با خود نگه میدارم
تو بزرگ میشوی
و چشمهایت نیز با تو بزرگ میشوند
من از تو ناگزیرم و تو این را نمیفهمی
درختان خودشان را برای پاییز آماده میکنند
و من درونم را با تو گرما میبخشم
این شهر، آیا همان استانبول سابق است؟
ابرها در تاریکی تکهتکه میشوند
چراغهای کوچهها،
همه در یک آن روشن میشوند
بوی باران در پیادهروها
من ناگزیرم از تو و تو نیستی...
#آتیلا_ایلهان
#برگردان: #صالح_سجادی
۳.۶k
۰۱ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.