متن شبهه:
متن شبهه:
در قرآن شما آمده است، خدا قادر مطلق است و با یک فرمان «باش» می تواند هر چیزی را «بود» نماید. پس چرا همه ی معجزات را فقط طی 23 سال به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شما داد و چرا پس از آن معجزه ای به علما نداد و یا به کافران براساس خواستشان معجزه نشان نداد که به او ایمان آورند؟ پاسخ قاطع چیست؟
پاسخ شبهه:
۱. معجزه برای اثبات نبوت و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و نه اثبات وجود خدا و آن نیز همیشه به خواست پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) یا کفار و ... صورت نمی گرفته است، بلکه بنا برحکمت و مشیت الهی واقع می شد، خواه مطابق درخواست کفار باشد یا نباشد.
۲. در مبحث «توحید» یا آنچه اصطلاحاً به آن «اثبات وجود خدا» می گویند، گواهی عقل کافیست، هرچند که ذره به ذره این عالم هستی که در مقابل دید همگان می باشد «معجزه» است. هیچ کس قادر به خلق یک عنصر نمی باشد. در پیشرفت های علمی نیز هر چه به دست آمده، «کشف» است و نه ابداع. یعنی چیزی که بوده را شناخته اند. هیچ کس چیزی را که در عالم هستی نبوده، به وجود نیاورده است و نمی تواند به وجود آورد.
ای مردم مثلی زده شد پس بدان گوش فرا دهید کسانی را که جز خدا می خوانید هرگز [حتی] مگسی نمی آفرینند هر چند برای [آفریدن] آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمی توانند آن را بازپس گیرند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند(الحج،73).
۳. جالب آن که بدانید سؤال یا شبهه فوق حرف جدیدی نیست. اینها لا به لای کتاب ها می گردند و سؤالات و شبهات قدیمی را می یابند و تردیدی نیست که پاسخش را نیز خوانده اند، ولی نمی خواهند قبول کنند.
۴.در آیات ۳۳ تا ۳۵ سوره ی انعام خداوند به پیامبر گرامی خود می فرماید: اگر چه که اعراض آنها بر تو دشوار است و تو مایلی که همه آنها هدایت گردند و به وسیله ای آنها را از این اعراض منصرف کنی ولیکن دنیا دار اختیار است و آنها باید خودشان طریق حق را انتخاب کنند وگرنه اگر تو بخواهی بوسیله سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان برای آنها معجزه ای بیاوری تا آنها را مجبور به ایمان سازی، این عمل، بطلان اختیار آنهاست و قرآن خود بزرگترین معجزه و آیه برای هدایت است و اگر خدا می خواست بدون هیچ معجزه ای آنها را هدایت می کرد، ولی این دخالت تکوینی خداوند باعث ابطال نظام خلقت، که براساس اختیار انسان است، می گردید.
۵. پس کسی که با این همه نشانه واضح همچنان بر کفر خودش استوار است با چه دلیل و علمی می توان تسلیم اسلام نمود. لذا به پیامبرش فرمود که تو فقط با قول احسن وحی را به آنان بگو، حقایق را بیان دار و راهنمایی کن، اما وکیل آنها نیستی که بتوانی معتقدشان کنی و نیز می فرماید: تو فقط تذکر بده (یادآوری کن آنچه می دانستند و فراموش کردند / یا تعلیم بده آن چه را نمی دانند) و تسلطی نداری که کسی ایمان بیاورد یا نیاورد:
بگو ای مردم حق از جانب پروردگارتان برای شما آمده است پس هر که هدایت یابد به سود خویش هدایت می یابد و هر که گمراه گردد به زیان خود گمراه می شود و من بر شما نگهبان نیستم (یونس، 108)
پس تذکر ده که تو تنها تذکردهنده ای؛ بر آنان تسلطی نداری (الغاشیه، 21 و 22).
۶. به عنوان مثال به حکایت ذیل که عین همین سؤال است توجه نمایید:
ابن ابی العوجاء که خود را از دانشمندان ماده گرا (دهریون سابق یا ماتریالیست های کنونی) در نقل بحثش با امام صادق علیه السلام به رفیق زندیقش گفت:
در مناسک حج نزد او نشستم، چون دیگران رفتند و تنها ماندیم، بدون این که من پرسشی کنم، رو به من کرد و گفت: اگر حقیقت چنان باشد که اینها (مسلمانان طواف کننده) می گویند و چنان هم هست اینها رستگارند و شما هلاکید. اما اگر چنان باشد که شما می گویید، در صورتی که چنان نیست؛ شما با آنها برابرید. گفتم:
مگر ما چه می گوییم و آنها چه می گویند؟ گفته ما با آنها یکی است (ابتدا می خواست کفرش را نهان کند). فرمود: چگونه گفتار تو با آنها یکی است؛ در صورتی که آنها معتقدند معاد و پاداش و کیفری دارند و معتقدند که در آسمان معبودیست و آنجا (با وجود نظم الهی و فرشتگان) آباد است و شما عقیده دارید آسمان خراب است و کسی در آن نیست؟ ابن ابی العوجاء گوید:
من این سخن را از او غنیمت دانستم و گفتم: اگر مطلب چنان است که اینها می گویند (خدایی هست) چه مانعی دارد که بر مخلوقش آشکار شود و آنها را به پرستش خود خواند تا حتی دو نفر از مردم با هم اختلاف نکنند، چرا از آنها پنهان گشت و فرستادگانش را به سوی آنان گسیل داشت؟
اگر خود بی واسطه این کار را می کرد، راه ایمان مردم به او نزدیک تر می شد. (دقت شود که عین سؤال فوق است که به شکل کاملتری بیان گردیده است). بمن فرمود: وای بر تو!
چگونه پنهان گشته بر تو کسی که قدرتش را در وجود خودت به تو ارائه داده ا
در قرآن شما آمده است، خدا قادر مطلق است و با یک فرمان «باش» می تواند هر چیزی را «بود» نماید. پس چرا همه ی معجزات را فقط طی 23 سال به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شما داد و چرا پس از آن معجزه ای به علما نداد و یا به کافران براساس خواستشان معجزه نشان نداد که به او ایمان آورند؟ پاسخ قاطع چیست؟
پاسخ شبهه:
۱. معجزه برای اثبات نبوت و رسالت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) است و نه اثبات وجود خدا و آن نیز همیشه به خواست پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) یا کفار و ... صورت نمی گرفته است، بلکه بنا برحکمت و مشیت الهی واقع می شد، خواه مطابق درخواست کفار باشد یا نباشد.
۲. در مبحث «توحید» یا آنچه اصطلاحاً به آن «اثبات وجود خدا» می گویند، گواهی عقل کافیست، هرچند که ذره به ذره این عالم هستی که در مقابل دید همگان می باشد «معجزه» است. هیچ کس قادر به خلق یک عنصر نمی باشد. در پیشرفت های علمی نیز هر چه به دست آمده، «کشف» است و نه ابداع. یعنی چیزی که بوده را شناخته اند. هیچ کس چیزی را که در عالم هستی نبوده، به وجود نیاورده است و نمی تواند به وجود آورد.
ای مردم مثلی زده شد پس بدان گوش فرا دهید کسانی را که جز خدا می خوانید هرگز [حتی] مگسی نمی آفرینند هر چند برای [آفریدن] آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چیزی از آنان برباید نمی توانند آن را بازپس گیرند، طالب و مطلوب هر دو ناتوانند(الحج،73).
۳. جالب آن که بدانید سؤال یا شبهه فوق حرف جدیدی نیست. اینها لا به لای کتاب ها می گردند و سؤالات و شبهات قدیمی را می یابند و تردیدی نیست که پاسخش را نیز خوانده اند، ولی نمی خواهند قبول کنند.
۴.در آیات ۳۳ تا ۳۵ سوره ی انعام خداوند به پیامبر گرامی خود می فرماید: اگر چه که اعراض آنها بر تو دشوار است و تو مایلی که همه آنها هدایت گردند و به وسیله ای آنها را از این اعراض منصرف کنی ولیکن دنیا دار اختیار است و آنها باید خودشان طریق حق را انتخاب کنند وگرنه اگر تو بخواهی بوسیله سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان برای آنها معجزه ای بیاوری تا آنها را مجبور به ایمان سازی، این عمل، بطلان اختیار آنهاست و قرآن خود بزرگترین معجزه و آیه برای هدایت است و اگر خدا می خواست بدون هیچ معجزه ای آنها را هدایت می کرد، ولی این دخالت تکوینی خداوند باعث ابطال نظام خلقت، که براساس اختیار انسان است، می گردید.
۵. پس کسی که با این همه نشانه واضح همچنان بر کفر خودش استوار است با چه دلیل و علمی می توان تسلیم اسلام نمود. لذا به پیامبرش فرمود که تو فقط با قول احسن وحی را به آنان بگو، حقایق را بیان دار و راهنمایی کن، اما وکیل آنها نیستی که بتوانی معتقدشان کنی و نیز می فرماید: تو فقط تذکر بده (یادآوری کن آنچه می دانستند و فراموش کردند / یا تعلیم بده آن چه را نمی دانند) و تسلطی نداری که کسی ایمان بیاورد یا نیاورد:
بگو ای مردم حق از جانب پروردگارتان برای شما آمده است پس هر که هدایت یابد به سود خویش هدایت می یابد و هر که گمراه گردد به زیان خود گمراه می شود و من بر شما نگهبان نیستم (یونس، 108)
پس تذکر ده که تو تنها تذکردهنده ای؛ بر آنان تسلطی نداری (الغاشیه، 21 و 22).
۶. به عنوان مثال به حکایت ذیل که عین همین سؤال است توجه نمایید:
ابن ابی العوجاء که خود را از دانشمندان ماده گرا (دهریون سابق یا ماتریالیست های کنونی) در نقل بحثش با امام صادق علیه السلام به رفیق زندیقش گفت:
در مناسک حج نزد او نشستم، چون دیگران رفتند و تنها ماندیم، بدون این که من پرسشی کنم، رو به من کرد و گفت: اگر حقیقت چنان باشد که اینها (مسلمانان طواف کننده) می گویند و چنان هم هست اینها رستگارند و شما هلاکید. اما اگر چنان باشد که شما می گویید، در صورتی که چنان نیست؛ شما با آنها برابرید. گفتم:
مگر ما چه می گوییم و آنها چه می گویند؟ گفته ما با آنها یکی است (ابتدا می خواست کفرش را نهان کند). فرمود: چگونه گفتار تو با آنها یکی است؛ در صورتی که آنها معتقدند معاد و پاداش و کیفری دارند و معتقدند که در آسمان معبودیست و آنجا (با وجود نظم الهی و فرشتگان) آباد است و شما عقیده دارید آسمان خراب است و کسی در آن نیست؟ ابن ابی العوجاء گوید:
من این سخن را از او غنیمت دانستم و گفتم: اگر مطلب چنان است که اینها می گویند (خدایی هست) چه مانعی دارد که بر مخلوقش آشکار شود و آنها را به پرستش خود خواند تا حتی دو نفر از مردم با هم اختلاف نکنند، چرا از آنها پنهان گشت و فرستادگانش را به سوی آنان گسیل داشت؟
اگر خود بی واسطه این کار را می کرد، راه ایمان مردم به او نزدیک تر می شد. (دقت شود که عین سؤال فوق است که به شکل کاملتری بیان گردیده است). بمن فرمود: وای بر تو!
چگونه پنهان گشته بر تو کسی که قدرتش را در وجود خودت به تو ارائه داده ا
۴.۶k
۱۷ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.