آقای رئیس

آقای رئیس
پارت ده
صبح روز بعد

زیـــــــــــنـــــــــگ زیــــــــنــــــگ ( صدای زنگ گوشی)
صدای گوشی رو خفه کردم و دوباره خوابیدم چون امروز ناسلامتی شنبه بود
( نکته: اخر هفته خارجی ها شنبه و یکشنبه هستش)

...
مامان: پدصگگگگ پاشو ساعت یکه ناسلامتی بیسا و نه سالته
من به سختی با صدا خوابالود گفتم: مامان چه ربطی داره ( اخرش خمیازه)
بعد از دست و صورت شستن رفتم قهوه ای درست کردم و داشتم میخوردم
مامان: گـــوســـــــالــــــــه بــــــیـــــشــــــعـــــــور شکم خالی نــــــخور قهوه
بی اهمیت به غرغرایی که مامانم میکرد به ساعت نگاه کردم
چشمام گرد شد با داد و اعصبانیت گفتم: ماااااااامماااااااننن
مامان: هاااا چتههه چرا داد میزنی کر شدممم
من با اعصبانیت گفتم : مامان برداشتی منو ساعت هشت صب بیدار کردی میگی ساعت یک ظهره بعدمیگی چرا اعصبانی؟
خدایا سرم رو به کدوم دیوار بکوبونم
مامان: انقدر غر غر نکن پاشو برو کاراتو بکن مگه نمیخواستی بری نقاشی هاتو بفروشی؟
با یاداوری که مامانم کرد تازه دو هزاریم افتاد براچی ساعت هشت صب بیدارم کرده
من: هیییین واااییی مرسییی مرسیی
سریع رفتم سمت اتاقم و آماده شدم و نقاشی هام و وسایل نقاشیم رو برداشتم
خب اره من نقاشی میکنم و آخر هفته ها میفروشم
اینکار رو برای دل خودم میکنم چون نقاشی دوست دارم ولی خب این که کار نمیشه
همزمان که کفشام رو میپوشیدم با داد که بشنوه گفتم : مااااماااان من کلیدای ماشیییین رو برررداااشششتممم
محلت ندادم به مامان که چیزی ب.ه سریع کلیداشو برداشتم و وسایلم رو گذاشتم توی ماشین و حرکت کردم

ادامه دارد ....

خب سلام سلام
بچه من تا شب براتون دو یا سه پارت دیگه میزارم پس منتظر باشین
دیدگاه ها (۰)

خب بچه ها یه خبر دارم براتون کسایی که حامیم رو دوست دارن این...

😍

پارت۱۱(فردا صبح) ات: جنگکوک، جنگکوک، بیدار شو جنگکوک: ای باب...

پارت چهلو چهاریه جوری حاضر شدم انگار میرم جنگخب حالا چی درست...

سرزمین با شکوه نگهبان آتش پارت۲

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط