تو را آن گونه میخواهم که باغی باغبانش را

تو را آن گونه می‌خواهم که باغی باغبانش را
شبیه مادر پیری که می‌بوسد جوانش را

تو را در یک شب بارانی غمگین سرودم که
نمی‌دانم زمانش را، نمی‌یابم مکانش را

من آن سرباز دلتنگم، که با تردید در میدان
برای هیچ و پوچ از دست خواهد داد جانش را

تو در تقویم من روزی نوشتی دوستت دارم
از آن پس بارها گم کرده‌ام فصل خزانش را

پرستویی که با تو هم قفس باشد نمی‌ ترسد
بدزدند آب و نانش را، بگیرند آسمانش را

تو ماهی باش تا دریا برقصد موج بردارد
تو آهو باش تا صیاد بفروشد کمانش را

من آن مستم که در می‌خانه‌ای از دست خواهد رفت
اگر دستان تو پر کرده باشد استکانش را
دیدگاه ها (۲)

خودم را در تــــو میبـینـم تمـــام آرزویــم باشنمازعشق که می...

عطر های گرون قیمت و ول کن..!!ادم باید بوی اعتماد بده 😏

گاهی یک مردبهانه دلخوشی یک زن میشود ویک زن بانی خوشبختی یک م...

دوستم داشته باش جوری کهدیگر آرزویی در دلم باقی نماند...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط