چنان دیوانه ام کردی که عقلم هم جوابم کرد

چنان دیوانه ام کردی؛ که عقلم هم جوابم کرد ..
به عشقت عابدم کردی ؛ولی هجرت خرابم کرد..

من ازمستی ؛چشمانت چنان مست و پریشانم..
که دیشب کودک؛ خردی مرا مجنون خطابم کرد..

من از شهد لبان؛ تو نبردم بهره ای اما ..
ببین یک غمزه؛ ازچشمت چطور دیده پرآبم کرد ..

نمی خواهی مرا یارا ؛مکن با روح من بازی ..
که بازیهای نامردان؛ ببین سینه کبابم کرد..

مرا امید وصل تو همه؛ آداب مستی شد..
ببین دریای عشق تو؛ امیدم را سرابم کرد..

رخت چون شمع وشبهایم؛ به نور دیده ات روشن..
نمیدانی که هجرانت ؛مرا غرق عذابم کرد...
دیدگاه ها (۲)

وقتے مرا میبوسےمواظب باش عشق از دهانت چکـہ نکندآدم هاے این ش...

بـوسـه های «تــــو» داغ ترین فصل سال استکه بر لبانم بهـار را...

تو از من ... تمامِ دلم را گرفتی .....!!!‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍...

من مست شدم مست از ان باده هستیای کاش بدانم تو در اغوش که هس...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط