من مست شدم مست از ان باده هستی

من مست شدم مست از ان باده هستی
ای کاش بدانم تو در اغوش که هستی

هرشب زغمت راهی میخانه شوم من
امشب تو کجایی تو کنون با که نشستی

سرما زده قلبم ز غم دوری چشمت
محبوب بگو باز تو مهمان که هستی

اواره ام وجز تو دگر یار ندارم
من در عجبم رشته این عشق گسستی

دیوانه ام از دوری چشمان سیاهت
اما تو خرامانی ودر بزم نشستی
دیدگاه ها (۴)

تو از من ... تمامِ دلم را گرفتی .....!!!‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍...

چنان دیوانه ام کردی؛ که عقلم هم جوابم کرد ..به عشقت عابدم کر...

ساقیا پُر کن به یاد چشم او جامی دگرتا بسوی عالم مستی زنم گام...

روزی که بوسیدی مرا !تب کردم و گفتی...واگیر دارد عشق ...امیدی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط