رز نمی خواهم مرا ارکیده ای از لب ببخش

رُز نمی خواهم، مرا ارکیده ای از لب ببخش
بر دلم پس لرزه هایی ماندگار از تب ببخش

کل دنیا را ببخشم تا زنی پلکی به من
آسمانها زیر پایت ، بر سرم کوکب ببخش

خون ِ دلها میکشم تا با غزل رسوا شویم
من که از عشقت بگویم، شعر خود مطلب ببخش

دین و ایمانم فراری می شوند از ناز ِ تو
کرده ای تاراجم ، از خود لقمه ای مذهب ببخش

کافری کردی به جانم، فکر ِ خونریزی نباش
من رئالم نازنین، راهی از این مکتب ببخش

راه ِ دوری رفته ای، ای صبر ِ بی ایوب ِ من
جرعه ای از بهترین ایوب را امشب ببخش

پشت ِ آن دیوار ِ آزادی سخن سنجم به بند
زیر باران خیس غم، ارکیده ای با لب ببخش....!!
دیدگاه ها (۲)

چرا امشب در آغوش غزلهایم نمی خوابیچرا مثل همیشه نیستی انگار ...

گفتی بیا،گفتم کجا؟ گفتی میان جان ماگفتی مرو.گفتم چرا؟ گفتی ک...

بغلم کن که هوا سرد و دلم تبدار استلب تو داغ ترین لحظه ی این ...

‌ میزنم مثل زلیخا جار: "میخواهم تورا"حضرت معشوقه ، ای دلدار ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط