ستاره من(پارت10)
ستاره من(پارت10)
جیمین: ا. ا. ای. این روحه
جنگکوک تهیونگ به اونجا نگاه میکنن وقتی اونو میبینن جیغ میکشنو سریع فرار میکنن جیمین هم اونجا خشک گرفتت بود تا اون نفر نزدیک جیمین شد و وقتی جیمین از نزدیک دیدتش شکه شد
ویو جیمین
وقتی اون دوتا توله سگا فرار کردن همون جا خشکم گرفته بود که اون روحه نزدیک شد شکه شدم اون اون ا. ت بود نصب شب تو اینجا چیکار میکنه اون قیافه کیوتششش دلم میخوام بخورمش
ویو ا. ت
شب شده بود خوابم نمیومد وقتی یونا جئونگ خوابیدن از چادر امدم بیرون دیدن هوا سرده برا همین یه پتو سفید دروم پیچیدم داشتم کنار جزیره قدم زدم مه سه نفر که اونجا نشسته بودن دیدم چون درو بودن نتونستم بشناسم که وقتی منو دیدن دونفرشو خیلی سریع رفتن رفتم نزپیک تر که با قیافه جیمین روبرو شدم
جیمین: اینجا چیکار میکنی لیدی(اروم)
ا. ت: من باید اینو ازت بپرسم
جیمین: مدیر امروز گفت اینجا یه روحه و با تهیونگ جنگکوک امدم ببینیم واقعیه یا نه
ا. ت: پس اون دوتای که بدو بدو رفتن جنگکوک تهیونگ بودن؟
جیمین: اره اون دوتا توله سگ
ا. ت: چرا فرار کردن؟
جیمین: چون تو با این پارچه روت شبیت روخ شدی و اون دوتاشل مغزا هم فرار کردن
ا. ت:* میخنده*متاسفم
جیمین *هم میخنده*اشکالی ندارع
ا. ت *نشست کنار جیمین *هوا خیلی خوبه
جیمین: اره
ویو جیمین
یهو باد امد و موهلی اوت تکون نورد وای اون زیبایش مثل ماه میخوام لمسش کنم مال خودمش کنم
جیمین تو تمین فکرا بودکه ا.ت گفت
ا. ت: هووو کجایی
جیمین: همینجام
ا. ت: اها
جیمین: میتونم یه چیزی بگم
ا ت: اره......
جیمین:......
جیمین: ا. ا. ای. این روحه
جنگکوک تهیونگ به اونجا نگاه میکنن وقتی اونو میبینن جیغ میکشنو سریع فرار میکنن جیمین هم اونجا خشک گرفتت بود تا اون نفر نزدیک جیمین شد و وقتی جیمین از نزدیک دیدتش شکه شد
ویو جیمین
وقتی اون دوتا توله سگا فرار کردن همون جا خشکم گرفته بود که اون روحه نزدیک شد شکه شدم اون اون ا. ت بود نصب شب تو اینجا چیکار میکنه اون قیافه کیوتششش دلم میخوام بخورمش
ویو ا. ت
شب شده بود خوابم نمیومد وقتی یونا جئونگ خوابیدن از چادر امدم بیرون دیدن هوا سرده برا همین یه پتو سفید دروم پیچیدم داشتم کنار جزیره قدم زدم مه سه نفر که اونجا نشسته بودن دیدم چون درو بودن نتونستم بشناسم که وقتی منو دیدن دونفرشو خیلی سریع رفتن رفتم نزپیک تر که با قیافه جیمین روبرو شدم
جیمین: اینجا چیکار میکنی لیدی(اروم)
ا. ت: من باید اینو ازت بپرسم
جیمین: مدیر امروز گفت اینجا یه روحه و با تهیونگ جنگکوک امدم ببینیم واقعیه یا نه
ا. ت: پس اون دوتای که بدو بدو رفتن جنگکوک تهیونگ بودن؟
جیمین: اره اون دوتا توله سگ
ا. ت: چرا فرار کردن؟
جیمین: چون تو با این پارچه روت شبیت روخ شدی و اون دوتاشل مغزا هم فرار کردن
ا. ت:* میخنده*متاسفم
جیمین *هم میخنده*اشکالی ندارع
ا. ت *نشست کنار جیمین *هوا خیلی خوبه
جیمین: اره
ویو جیمین
یهو باد امد و موهلی اوت تکون نورد وای اون زیبایش مثل ماه میخوام لمسش کنم مال خودمش کنم
جیمین تو تمین فکرا بودکه ا.ت گفت
ا. ت: هووو کجایی
جیمین: همینجام
ا. ت: اها
جیمین: میتونم یه چیزی بگم
ا ت: اره......
جیمین:......
۱۱.۹k
۱۲ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.