فیک عاشقتم (پارت۶)

پرش زمانی به خونه درختی



+ بانوی من اول شما

_ منو ا/ت صدا کن تهیونگ

+ چشم ا/ت



ا/ت ویو



وای خونه درختی یادش بخیر چقدر زود گذشت


_ خوابم میاد

× ا/ت برو طبقه ۳

_ باشه


رفتم اتاقم و خوابیدم


ته ویو



+ من کجا بخوابم ؟

× برای تو دشک میندازیم زمین بخواب

+ باشه


× اون واقعا ملکه است؟؟

+ نه ولی ملکه فعلیه

= یعنی چی؟

+ یعنی وقتی ۱۸ سالش شد با پادشاه ازدواج میکنه

× اها ولی حیف شد

+ چی چرا؟؟

× وقتی بچه بودیم با هم بازی میکردیم
خیلی شاد بودیم
ای کاش نمی‌گذشت



پرش زمانی به فردا



ا/ت ویو




صبحونه خوردیم با ته رفتیم

از دروازه یواشکی رفتیم تو

صدایی میومد


£ عالیجناب منو عفو کنید

_ پدر توئه؟؟؟

+ نمیدونم


درو باز کردم


بحث کنید


همه وایستادن و تمومش کردن و با تعجب به من نگاه کردن
پادشاه اومد نزدیکم دستاشو تو شونم گذاشت

& تو تو زنده اییی؟؟

_ ب بله

نشستم و زانو زدم


_ عالیجناب اگه کسی هست که باید مجازات بشه م منم این مرد فقط دستور من رو اجرا کرد بر خلاف مجازات باید به او پاداش داده بشه

_ من نمیخواستم شما با دیدن جسد من نا امید و کسل بشید

& یعنی چی جسد تو

_ هرکسی شب به اونجا بیاد
به طور وحشتناکی میمیره
همه ی سرباز ها مردن
دیدگاه ها (۰)

فیک عاشقتم (پارت۷)

فیک عاشقتم (پارت ۸)

فیک عاشقتم (پارت ۵)

فیک عاشقتم (پارت ۴)

پارت ۸۰ فیک ازدواج مافیایی

پارت ۸۴ فیک ازدواج مافیایی

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط