از همان بدو تولد ز همه سر بودی
از همان بدو تولد ز همه سر بودی
خب تعارف که نداریم تو بهتر بودی
باده نوشان غدیر از نفست حیرانند
تو چه دریای شرابی ؟! تو چه ساغر بودی
با نگاهی به تواریخ عرب دانستم
دو سه جا ،جای پیمبر تو پیمبر بودی
ذوالفقارست به دستان تو و پیغمبر
آن زمانی که خودت یک تنه لشگر بودی
گفت ؛ لا حول ولا قوت الا بالله
اسدالله دمت گرم که محشر بودی
اسدالله دمت گرم که غوغا کردی
گرد و خاکی وسط معرکه برپا کردی
لا به لای رجزت ذکر جلی خوانده مگر
فاطمه پشت سرت “نادعلی” خوانده مگر
قالب شعر بهم خورده و سرگردانم
و مرید تو و از طایفه ی سلمانم
مست و بیخود شده از جام بلایم آقا
من مسلمان شده ی دست شمایم آقا
کلب زنجیری ام آقا…به بزرگیت ببخش
و غزلخوانی مارا به بزرگیت ببخش
من ندانم زکجا و ز چه رو میگویم
“آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم” ؛
“هاء علی بشر کیف بشر…” یعنی که
“ربه فیه تجلی و ظهر…” یعنی که ؛
هنر ذاتی ‘الله’ شدن را داری
دو قدم مانده که جا پای خدا بگذاری
یک شبه تا همه ی عرش معلی رفتی
تا ملاقات خدا یکسره بالا رفتی
مات و حیرت زده از دیدن تو پیغمبر
نه خدایی، نه بشر، پس تو چه هستی حیدر؟!…
خب تعارف که نداریم تو بهتر بودی
باده نوشان غدیر از نفست حیرانند
تو چه دریای شرابی ؟! تو چه ساغر بودی
با نگاهی به تواریخ عرب دانستم
دو سه جا ،جای پیمبر تو پیمبر بودی
ذوالفقارست به دستان تو و پیغمبر
آن زمانی که خودت یک تنه لشگر بودی
گفت ؛ لا حول ولا قوت الا بالله
اسدالله دمت گرم که محشر بودی
اسدالله دمت گرم که غوغا کردی
گرد و خاکی وسط معرکه برپا کردی
لا به لای رجزت ذکر جلی خوانده مگر
فاطمه پشت سرت “نادعلی” خوانده مگر
قالب شعر بهم خورده و سرگردانم
و مرید تو و از طایفه ی سلمانم
مست و بیخود شده از جام بلایم آقا
من مسلمان شده ی دست شمایم آقا
کلب زنجیری ام آقا…به بزرگیت ببخش
و غزلخوانی مارا به بزرگیت ببخش
من ندانم زکجا و ز چه رو میگویم
“آنچه استاد ازل گفت بگو میگویم” ؛
“هاء علی بشر کیف بشر…” یعنی که
“ربه فیه تجلی و ظهر…” یعنی که ؛
هنر ذاتی ‘الله’ شدن را داری
دو قدم مانده که جا پای خدا بگذاری
یک شبه تا همه ی عرش معلی رفتی
تا ملاقات خدا یکسره بالا رفتی
مات و حیرت زده از دیدن تو پیغمبر
نه خدایی، نه بشر، پس تو چه هستی حیدر؟!…
۱.۸k
۱۷ تیر ۱۴۰۲