سناریو وقتی میری کنسرت حامیم
شبی پر از هیجان و انتظار بود. به هیچ وجه نمیتوانستی به راحتی باور کنی که امروز، روزی هست که بالاخره به کنسرت حامی میری! از مدتها قبل بلیت رو خریدی و تمام ذهن و قلبت پیش این لحظه بود. هوا کمی سرد بود، ولی همه چیز برای یک شب جادویی آماده بود.
بعد از اینکه وارد سالن کنسرت شدی، دلتنگ و هیجانزده از انتظار برای دیدن حامی، سعی کردی که به راحتی در میان جمعیت حرکت کنی و به جایگاهت برسی. نورها کمکم خاموش شد و صدای جمعیت پرشور بیشتر شد. از دور، صدای آشنا و دلنشین حامی از پشت صحنه به گوش میرسید. صدای مردم که اسمش رو فریاد میزدن، به تو احساس عجیب و خاصی میداد.
چشمت به حامی افتاد، که روی استیج ایستاده بود و با انرژی فوقالعادهای آواز میخواند. دلتنگی و هیجان به حدی رسید که انگار هیچ چیز در دنیا مهمتر از این لحظه نیست.
بعد از کنسرت، وقتی که همه شاد و پرانرژی از سالن خارج میشدن، به سمت پشت صحنه رفتی. قلبت تند میزد. با کادویی که برای حامی خریده بودی، قدم به قدم نزدیکتر شدی. وقتی به پشت صحنه رسیدی، دیدی که حامی در حال گفتوگو با چند نفره، اما وقتی چشمت به چشماش افتاد، همه چیز تغییر کرد.
حامی با لبخند به سمتت اومد. نگاهش گرم و پر از محبت بود. تو هم کادویی که با دست خودت بسته بودی رو بهش دادی.
حامی: «وا! این واقعاً بهترین هدیهایه که میشه داشت. خیلی ممنونم.»
وقتی کادوی تو رو گرفت، در حالی که دستت رو به سمتش دراز کرده بودی، حامی ناگهان در آغوشش گرفتت. این لحظه خیلی غیرمنتظره بود، ولی برای تو همونطور که همیشه توی ذهن داشتی، خیلی خاص و هیجانانگیز شد.
حامی با شوخی گفت: «این یکی رو برای تو میخواستم!»
در حالی که در آغوشش احساس راحتی و امنیت میکردی، گفتی: «من همیشه از آهنگهای تو الهام میگیرم. تو همیشه در قلب من خواهی بود.»
لحظهای در کنار هم موندین و در دنیای خودشون، از همه چیز بیخبر، فقط اون لحظه رو زندگی میکردید.
این سناریو چطور بود؟ حس و حالش رو دوست داشتی؟ اگه دوست داری بازم بزارم تو کامنتا بگو🖤🤍🖤🤍
بعد از اینکه وارد سالن کنسرت شدی، دلتنگ و هیجانزده از انتظار برای دیدن حامی، سعی کردی که به راحتی در میان جمعیت حرکت کنی و به جایگاهت برسی. نورها کمکم خاموش شد و صدای جمعیت پرشور بیشتر شد. از دور، صدای آشنا و دلنشین حامی از پشت صحنه به گوش میرسید. صدای مردم که اسمش رو فریاد میزدن، به تو احساس عجیب و خاصی میداد.
چشمت به حامی افتاد، که روی استیج ایستاده بود و با انرژی فوقالعادهای آواز میخواند. دلتنگی و هیجان به حدی رسید که انگار هیچ چیز در دنیا مهمتر از این لحظه نیست.
بعد از کنسرت، وقتی که همه شاد و پرانرژی از سالن خارج میشدن، به سمت پشت صحنه رفتی. قلبت تند میزد. با کادویی که برای حامی خریده بودی، قدم به قدم نزدیکتر شدی. وقتی به پشت صحنه رسیدی، دیدی که حامی در حال گفتوگو با چند نفره، اما وقتی چشمت به چشماش افتاد، همه چیز تغییر کرد.
حامی با لبخند به سمتت اومد. نگاهش گرم و پر از محبت بود. تو هم کادویی که با دست خودت بسته بودی رو بهش دادی.
حامی: «وا! این واقعاً بهترین هدیهایه که میشه داشت. خیلی ممنونم.»
وقتی کادوی تو رو گرفت، در حالی که دستت رو به سمتش دراز کرده بودی، حامی ناگهان در آغوشش گرفتت. این لحظه خیلی غیرمنتظره بود، ولی برای تو همونطور که همیشه توی ذهن داشتی، خیلی خاص و هیجانانگیز شد.
حامی با شوخی گفت: «این یکی رو برای تو میخواستم!»
در حالی که در آغوشش احساس راحتی و امنیت میکردی، گفتی: «من همیشه از آهنگهای تو الهام میگیرم. تو همیشه در قلب من خواهی بود.»
لحظهای در کنار هم موندین و در دنیای خودشون، از همه چیز بیخبر، فقط اون لحظه رو زندگی میکردید.
این سناریو چطور بود؟ حس و حالش رو دوست داشتی؟ اگه دوست داری بازم بزارم تو کامنتا بگو🖤🤍🖤🤍
- ۲.۸k
- ۰۳ آذر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط