part:14
*شک کردن-
-انگار گوشیش خاموش.... حتمن شارژش تموم شده
-ولی نگران نباش... من... من یه سر باید برم خونه
-...بعد دوباره باهات تماس میگیرم... تو همین جا سر شرکت بمون اگه اتفاقی افتاد ب من خبر بده
πعا... باشه
-*سریع رفتن لب خیابون
*-به یاد اوردن نداشتن ماشین
-اه فاک
*-برگشتن به سمت سولی
-میتونم ماشینت رو قرض بگیرم؟!
πتعجب کردن*
πدراوردن سوییچ *
πا.. البته
*-گرفتن سوییچ
*-باز کردن قفل و دنبال صدا گشتن
*-پیدا کردن ماشین
*-دویدن به سمت ماشین و سوار شدن
*πتعجب کردن
از شدت حرج و مرج پیش اومده نمیدونست باید چیکار کنه... و از ته دل بیخبر از همه چیزش ارزو میکرد که اون کسی ک حتی خبر نداشت الان معشوقه ی عزیزش رو دزدیده بود... سالم باشه... هرچند باشه...؟؟ اون سحام دار اصلی اون شرکت بود و نباید اتفاقی براش میفتاد....
با تمام سرعت به سمت خونه حرکت میکرد و هر ثانیه به فاش شدن واقعیت نزدیک تر میشد....
با قرمز شدن چراغ چهاراه ترمز محکمی کرد و عصبی زبون خیسش رو روی لب هایی که از استرس سفید شده بودن کشید.... ا/ت باید میدونست که دوست عزیزش الان کجاست؟
و این ها افکاری بود که الفای بیچاره بیخبر از دزدیده شدن معشوقش توی ذهنش مرور میکرد....
(علامت پسر بچه ی گل فروش ∆)
∆ببخشید اقا یه دسته گل میخرید؟ توروخدا؟! فقط یه دسته!
بالاخره با صدایی که از طرف پسرک گل فروشی که پشت شیشه ماشین بود به خودش اومد.... و بالاخره تونست یکم از افکار درونش بیرون بیاد...
-هان... عا
با تعجب به گل های پسرک خیره شد.... دسته گل های زیبایی داشت که از رنگ های متفاوتی درست شده بودن...
با نگاه به گل ها لحظه ای به یاد معشوقه ی دوست داشتنیش افتاد که قرار بود خیلی زود پیشش برگرده ولی به خاطر اتفاقاتی که اون رو راحت نمیزاشت تا این موقع دیر کرده بود ...
ناخوداگاه بی خبر از تموم اتفاقات لبخند ریزی زد و بی توجه به اتفاقات همین چند دقیقه پیش....بخاژر عشقش حتی بیخال شرکتی شد که این همه براش زحمت کشیده بود....
اروم نفس رو بیرون داد و از جیب شلوارش دسته اسکناس رو بیرون اورد که همین باعث درخشش چشمای پسر بچه شد....
∆عه اقا... اقا کدوم یکی از گل هارو میخاین
-اون دسته گل بنفشه رو لطفا بهم میدی؟
∆عه ... عه... بلع بفرمایید
دسته گلی که چیده شده بود از گل های رز بنفش رنگ جومیلیا که با برگ های سبز رنگ رو به ابی جذاب تر و در عین حال ساده بودند در بین دستان کوچک پسر قرار گرفت و
..... ادامه دارد.....
(خب گایز اینم پارت بعد... چون اینجا نمیشه متن زیادی گذاشت احتمالا فصل اول توی پارت 20 و... تموم میشه و وارد فصل دوم میشیم🙄خب کیوتای هایجین بگید ببینم این پارت چطور بود؟! راستی کی معنی گل رز بنفش رو میدونه😀به جزییات توجه کنید 😀✨چون ممکنه راز فیک توی جزییات باشه😏😃اسلاید ها فراموش نشه ! )
-انگار گوشیش خاموش.... حتمن شارژش تموم شده
-ولی نگران نباش... من... من یه سر باید برم خونه
-...بعد دوباره باهات تماس میگیرم... تو همین جا سر شرکت بمون اگه اتفاقی افتاد ب من خبر بده
πعا... باشه
-*سریع رفتن لب خیابون
*-به یاد اوردن نداشتن ماشین
-اه فاک
*-برگشتن به سمت سولی
-میتونم ماشینت رو قرض بگیرم؟!
πتعجب کردن*
πدراوردن سوییچ *
πا.. البته
*-گرفتن سوییچ
*-باز کردن قفل و دنبال صدا گشتن
*-پیدا کردن ماشین
*-دویدن به سمت ماشین و سوار شدن
*πتعجب کردن
از شدت حرج و مرج پیش اومده نمیدونست باید چیکار کنه... و از ته دل بیخبر از همه چیزش ارزو میکرد که اون کسی ک حتی خبر نداشت الان معشوقه ی عزیزش رو دزدیده بود... سالم باشه... هرچند باشه...؟؟ اون سحام دار اصلی اون شرکت بود و نباید اتفاقی براش میفتاد....
با تمام سرعت به سمت خونه حرکت میکرد و هر ثانیه به فاش شدن واقعیت نزدیک تر میشد....
با قرمز شدن چراغ چهاراه ترمز محکمی کرد و عصبی زبون خیسش رو روی لب هایی که از استرس سفید شده بودن کشید.... ا/ت باید میدونست که دوست عزیزش الان کجاست؟
و این ها افکاری بود که الفای بیچاره بیخبر از دزدیده شدن معشوقش توی ذهنش مرور میکرد....
(علامت پسر بچه ی گل فروش ∆)
∆ببخشید اقا یه دسته گل میخرید؟ توروخدا؟! فقط یه دسته!
بالاخره با صدایی که از طرف پسرک گل فروشی که پشت شیشه ماشین بود به خودش اومد.... و بالاخره تونست یکم از افکار درونش بیرون بیاد...
-هان... عا
با تعجب به گل های پسرک خیره شد.... دسته گل های زیبایی داشت که از رنگ های متفاوتی درست شده بودن...
با نگاه به گل ها لحظه ای به یاد معشوقه ی دوست داشتنیش افتاد که قرار بود خیلی زود پیشش برگرده ولی به خاطر اتفاقاتی که اون رو راحت نمیزاشت تا این موقع دیر کرده بود ...
ناخوداگاه بی خبر از تموم اتفاقات لبخند ریزی زد و بی توجه به اتفاقات همین چند دقیقه پیش....بخاژر عشقش حتی بیخال شرکتی شد که این همه براش زحمت کشیده بود....
اروم نفس رو بیرون داد و از جیب شلوارش دسته اسکناس رو بیرون اورد که همین باعث درخشش چشمای پسر بچه شد....
∆عه اقا... اقا کدوم یکی از گل هارو میخاین
-اون دسته گل بنفشه رو لطفا بهم میدی؟
∆عه ... عه... بلع بفرمایید
دسته گلی که چیده شده بود از گل های رز بنفش رنگ جومیلیا که با برگ های سبز رنگ رو به ابی جذاب تر و در عین حال ساده بودند در بین دستان کوچک پسر قرار گرفت و
..... ادامه دارد.....
(خب گایز اینم پارت بعد... چون اینجا نمیشه متن زیادی گذاشت احتمالا فصل اول توی پارت 20 و... تموم میشه و وارد فصل دوم میشیم🙄خب کیوتای هایجین بگید ببینم این پارت چطور بود؟! راستی کی معنی گل رز بنفش رو میدونه😀به جزییات توجه کنید 😀✨چون ممکنه راز فیک توی جزییات باشه😏😃اسلاید ها فراموش نشه ! )
۳.۹k
۲۰ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.