دکترشما باردارید ولی از اونجایی که قرص ضدافسردگی مصرف می
دکتر:شما باردارید ولی از اونجایی که قرص ضدافسردگی مصرف میکنید برا بچه خطرناکه و قطع کنید و اینکه نباید عصبی و ناراحت یا از چیزی بترسین چون خوب نیستن
بورام:خیلی ممنون(رفت بیرون)
ویو بورام:کوک عاشق بچه بود میخواستم زنگ بزنم بهش بگم ولی میخواستم سوپرایزش کنم برا همین به دو سه روز وقت داشتم تا کار هارو کنم
(رفت خونه)
ویو بورام:نشسته بودم داشتم فکر میکردم بچه قراره شبیه کی باشه یهو در محکم باز شد
بورام:حیح ترسیدم چته
کوک:دارلینگ مراسم رو بردیم بیا ویسکی بزنیم
بورام:باشه
ویو بورام:میخواستم بخورم که یادم اومد حامله ام نمیشه
بورام:نمیتونم بخورم
کوک:عه چرا
بورام:معده ام تازگیا حساس شده دیدی که بالا اوردم
کوک:اها راست میگی
(موقع خواب)
کوک:بغلش کرد
بورام:برو برو اونطرف حالم بهم میخوره از بوی الکل و اینا
کوک:باشه. پس میرم دوش بگیرم
بورام:باشه
(دو روز بعد)
ویو بورام:امروز همه چی رو اماده کرده بودم تا بهش بگم برا همین زنگ زدم بهش
کوک:سلام نفسم خوبی؟
بورام:میشه زود بیای امروز خونه
کوک:چیزی شده
بورام:میخوام یه چیزی رو بهت بگم
کوک:چی؟
بورام:نمیتونم تلفنی میشه بیای
کوک:باشه شب زود میام
بورام:باشه فعلا
ویو بورام:رفتم یه لباس سفید که خودش خریده بود رو پوشیدم و ارایش ملایم کردم و موهام رو دم اسبی بستم
(کوک اومد خونه)
کوک:سلام خوبی؟اوو خوشگل کردی
بورام:اره اونم فقط برا شما
کوک:(از گونه اش بوسید) بزار برم لباسام رو عوض کنم بیام
بورام:باشه
ویو کوک:رفتم اتاق دیدم که.....
بورام:خیلی ممنون(رفت بیرون)
ویو بورام:کوک عاشق بچه بود میخواستم زنگ بزنم بهش بگم ولی میخواستم سوپرایزش کنم برا همین به دو سه روز وقت داشتم تا کار هارو کنم
(رفت خونه)
ویو بورام:نشسته بودم داشتم فکر میکردم بچه قراره شبیه کی باشه یهو در محکم باز شد
بورام:حیح ترسیدم چته
کوک:دارلینگ مراسم رو بردیم بیا ویسکی بزنیم
بورام:باشه
ویو بورام:میخواستم بخورم که یادم اومد حامله ام نمیشه
بورام:نمیتونم بخورم
کوک:عه چرا
بورام:معده ام تازگیا حساس شده دیدی که بالا اوردم
کوک:اها راست میگی
(موقع خواب)
کوک:بغلش کرد
بورام:برو برو اونطرف حالم بهم میخوره از بوی الکل و اینا
کوک:باشه. پس میرم دوش بگیرم
بورام:باشه
(دو روز بعد)
ویو بورام:امروز همه چی رو اماده کرده بودم تا بهش بگم برا همین زنگ زدم بهش
کوک:سلام نفسم خوبی؟
بورام:میشه زود بیای امروز خونه
کوک:چیزی شده
بورام:میخوام یه چیزی رو بهت بگم
کوک:چی؟
بورام:نمیتونم تلفنی میشه بیای
کوک:باشه شب زود میام
بورام:باشه فعلا
ویو بورام:رفتم یه لباس سفید که خودش خریده بود رو پوشیدم و ارایش ملایم کردم و موهام رو دم اسبی بستم
(کوک اومد خونه)
کوک:سلام خوبی؟اوو خوشگل کردی
بورام:اره اونم فقط برا شما
کوک:(از گونه اش بوسید) بزار برم لباسام رو عوض کنم بیام
بورام:باشه
ویو کوک:رفتم اتاق دیدم که.....
- ۶۵۰
- ۲۷ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط