دلنوشتهلیلی

#دلنوشته_لیلی
#تنها_برای_چشمهایش

تنش بوی خانه ی پدری را داشت....
آغوشش زادگاه ابدی من بود....
از آغوشش متولد میشدم و در وجودم طغیان میکرد زندگی و دیوانگی و روایتهای عشق...
فراتر از مرز روح آمیخته با وجودم بود...
ذره به ذره نفس میکشم تو را....
می کشم تورا به اعماق روح و وجودم...
تمام حجم بودنم به نفس نفس و ضعف می افتد برای نمایش این سناریوی عظیم عشق...
من تو را با تمام وجود لمس کردم....
میشنوم مناجات تمام هستی را،که بامن هم نوایی میکنند...
#در_وصف_حضرت_عشق
#مناجات_نامه_ی_حضرت_عشق
دیدگاه ها (۱۸)

#دلنوشته_لیلی#تنها_برای_چشمهایشکاش آبی زلال وجود داشت...در ن...

#دلنوشته_لیلی#تنها_برای_چشمهایشای مجنون نشسته در سلول به سلو...

#دلنوشته_لیلی#تنها_برای_چشمهایش#تقدیم_به_آستان_پاک_عشق☀️در ه...

تا آخرین طپش و آخرین نبض حیات...برای تو...#بدون_مخاطب

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط