او کوچ نشین بود نیامد که بماند
او کوچ نشین بود نیامد که بماند
رفت وبه دلم زخم چنان زد که بماند
من سخت که دلبسته شدم او به گمانم
وابسته شد اما نه در آن حد که بماند
میرفت و دل ساده ام آنقدربه خود گفت:
شاید که مردد شده شاید که بماند
دیروز خدا خواست به من عشق ببخشد
امروز هم ای کاش بخواهد که بماند
تکرار همین خاطره ها داغ دلم شد
داغی که بماند که بماند که بماند...
رفت وبه دلم زخم چنان زد که بماند
من سخت که دلبسته شدم او به گمانم
وابسته شد اما نه در آن حد که بماند
میرفت و دل ساده ام آنقدربه خود گفت:
شاید که مردد شده شاید که بماند
دیروز خدا خواست به من عشق ببخشد
امروز هم ای کاش بخواهد که بماند
تکرار همین خاطره ها داغ دلم شد
داغی که بماند که بماند که بماند...
۱.۹k
۲۰ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.