فصل اول سکوت قبل از طوفان
فصل اول: سکوت قبل از طوفان
شب آرامی بر جزیرهی فراموششده سایه انداخته بود. ناکلز طبق معمول روی مستر امرالد نگهبانی میداد. ناگهان، در دل زمرد غولآسا لرزشی عجیب رخ داد؛ خطوط سبز رنگ روی سطحش شروع به ترک خوردن کردند. ناکلز که هرگز چنین چیزی ندیده بود، با نگرانی گفت:
«این... غیرممکنه! مستر امرالد هیچ وقت شکسته نمیشه...»
اما پیش از اینکه واکنشی نشان دهد، پرتوی نوری از درون زمرد آزاد شد و آسمان را شکافت. شکاف عجیبی در هوا به وجود آمد؛ شکافی شبیه دروازهای به جهانی ناشناخته.
---
شب آرامی بر جزیرهی فراموششده سایه انداخته بود. ناکلز طبق معمول روی مستر امرالد نگهبانی میداد. ناگهان، در دل زمرد غولآسا لرزشی عجیب رخ داد؛ خطوط سبز رنگ روی سطحش شروع به ترک خوردن کردند. ناکلز که هرگز چنین چیزی ندیده بود، با نگرانی گفت:
«این... غیرممکنه! مستر امرالد هیچ وقت شکسته نمیشه...»
اما پیش از اینکه واکنشی نشان دهد، پرتوی نوری از درون زمرد آزاد شد و آسمان را شکافت. شکاف عجیبی در هوا به وجود آمد؛ شکافی شبیه دروازهای به جهانی ناشناخته.
---
- ۷۱۱
- ۰۱ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط