شبگرد شعرها تو که تردید میکنی

شبگرد شعرها تو که تردید میکنی
من را به عمق فاجعه تبعید میکنی

کوچه هزار بار ورق خورد و باز هم
غم را کنار پنجره تشدید میکنی

شلیک چشم های تو تیر خلاص بود
خودکامه حکم کردی و تائید میکنی؟

من چندمین اسیر تو هستم که میکُشی؟
شاید دوباره خاطره تجدید میکنی

با طعنه های شور همین زخم کهنه را
تا روز مرگِ آینه تمدید میکنی

این بیت آخر و من لا به لای شعر
زنجیر میشوم تو که تردید میکنی
دیدگاه ها (۱۰)

سلام بچه های بامعرفت صبح و روزگارتون پراز اتفاقات قشنگ و شیر...

چنگیز چشم های تو آمد به غارتممبهوت فن دلبری و این مهارتماشغا...

چند سالی است که تکلیف دلم روشن نیستجا به اندازه تنهایی من در...

ﭼﺸﻤﺎﻥ ﺗـــﻮ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﺍﻧﮕــــﻮﺭ ﺧــﺒـﺮ ﺩﺍﺩﺍﺯ ﻣﺴﺘﯽ ﻭ ﯾﮏ ﺷﻌﺮ ﭘﺮ ﺍ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط