Chanin
روز تولد جونگین، سال 2018
چان با استرس وارد اتاق مشترکش با ووجین و لینو شد ولی فقط ووجین تو اتاق بود، سونگمین با لینو رفته بودن بیرون
Wj: چیشده، چانی؟ چرا استرس داری؟
Bc: امروز تولد جونگینه، براش کادو گرفتم ولی...
Wj: ولی چی؟
Bc: خیلی وقته که دوسش دارم، ولی نمیدونم چجوری بهش بگم
ووجین برای لحظه ای خر ذوق شد که چان جونگین رو دوست داره، چون هفته ی قبل جونگین اومده بود به ووجین گفته بود چان رو دوست داره
Wj: خب برو بهش بگو
Bc: ولی اگر قبول نکنه چی؟
Wj: قبول میکنه
Bc: از کجا میدونی؟
Wj: عهه....چیزه....هیچی همینجوری....حسم بهم میگه
Bc: قبولم نمیکنه، من نزدیک چهار سال ازش بزرگترم!
Wj: خب دلیل نمیشه قبول نکنه، برو بهش بگو، کادوشم بهش بده
چان سر تکون میده کادو رو برمیداره و میره تو اتاق جونگین و بقیه چون فقط جونگین اونجا بود
I.N: هیونگ....مشکلی پیش اومده؟
Bc: نه...تولدت مبارک
چان کادو رو به جونگین میده و وقتی جونگین کادو رو باز میکنه یه دوربین عکاسی میبینه
I.N: مرسی هیونگ....خیلی وقت بود همچین چیزی میخواستم
Bc: خواهش میکنم....جونگین؟
I.N: بله؟
Bc: من....من...یه چیزی هست که باید بهت بگم
I.N: بگو هیونگ
Bc: من....من....عاشقت شدم
برای چند دقیقه سکوت بینشون حکم فرما شد که....
I.N: منم همینطور هیونگ
Bc: واقعا؟
جونگین سرشو تکون داد و چان رو محکم بغل کرد
Hj: بلاخره شما دوتا پرنده ی عاشق به هم رسیدید!
همه خندیدن و رفتن که غذا هایی که خیرده بودن رو بخورن و بعد از شام برای جونگین جشن تولد بگیرن :)
چان با استرس وارد اتاق مشترکش با ووجین و لینو شد ولی فقط ووجین تو اتاق بود، سونگمین با لینو رفته بودن بیرون
Wj: چیشده، چانی؟ چرا استرس داری؟
Bc: امروز تولد جونگینه، براش کادو گرفتم ولی...
Wj: ولی چی؟
Bc: خیلی وقته که دوسش دارم، ولی نمیدونم چجوری بهش بگم
ووجین برای لحظه ای خر ذوق شد که چان جونگین رو دوست داره، چون هفته ی قبل جونگین اومده بود به ووجین گفته بود چان رو دوست داره
Wj: خب برو بهش بگو
Bc: ولی اگر قبول نکنه چی؟
Wj: قبول میکنه
Bc: از کجا میدونی؟
Wj: عهه....چیزه....هیچی همینجوری....حسم بهم میگه
Bc: قبولم نمیکنه، من نزدیک چهار سال ازش بزرگترم!
Wj: خب دلیل نمیشه قبول نکنه، برو بهش بگو، کادوشم بهش بده
چان سر تکون میده کادو رو برمیداره و میره تو اتاق جونگین و بقیه چون فقط جونگین اونجا بود
I.N: هیونگ....مشکلی پیش اومده؟
Bc: نه...تولدت مبارک
چان کادو رو به جونگین میده و وقتی جونگین کادو رو باز میکنه یه دوربین عکاسی میبینه
I.N: مرسی هیونگ....خیلی وقت بود همچین چیزی میخواستم
Bc: خواهش میکنم....جونگین؟
I.N: بله؟
Bc: من....من...یه چیزی هست که باید بهت بگم
I.N: بگو هیونگ
Bc: من....من....عاشقت شدم
برای چند دقیقه سکوت بینشون حکم فرما شد که....
I.N: منم همینطور هیونگ
Bc: واقعا؟
جونگین سرشو تکون داد و چان رو محکم بغل کرد
Hj: بلاخره شما دوتا پرنده ی عاشق به هم رسیدید!
همه خندیدن و رفتن که غذا هایی که خیرده بودن رو بخورن و بعد از شام برای جونگین جشن تولد بگیرن :)
- ۳.۵k
- ۲۸ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط