ا.ت ویو
ا.ت ویو
چشامو باز کردم یه حس عجیبی داشتم
هیونجین روی زمین نشسته بود و زانو هاشو بغل کرده بود و خوابیده بود
حس مهربونیم گل کرد رفتم کنارش و صداش زدم
ا.ت: هیونجین با تو ام بیدار شود
هیونجین: ا ا.ت
ا.ت: بیدارشو.رو زمین چرا خوابت برده
هیونجین: ا.ت ب به نظرت من آدم بدی ام.
ا.ت: هان این اوله صبحی چی میگی برای خودت
هیونجین: بیا اینو بگیر و بخور اما اولش باید برات تعریف کنم(گردنبند خونِ توی دستش بود)
ا.ت: ا اینو از کجا آوردی
هیونجین: بابام منتظر بود تا بیدار بشی ولی خسته شد گرفت خوابید تا شاید چند ساعت دیگه بهوش بیای چون خوابش سنگین بود تونستم گردنبند رو در بیارم .
ا.ت: اما میفهمه که
هیونجین: تا اینجاش که نتونسته بفهمه باید زودتر بخوریش هر اتفاقی افتاد سعی کن فرار کنی
ا.ت: تو از کجا میدونی که من باید خون رو بخورم
هیونجین: جریانش مفصله (درست نوشتم؟)
ا.ت:.......
لایک:۲۰
جین:خوشگله چند وقته که بهت آسون گرفتم باید تنبیهت کنم نیگا یا لایک میکنی یا با ملاقه میوفتم دنبالت تا سرت رو نشکونم هم بیخیال نمیشم
چشامو باز کردم یه حس عجیبی داشتم
هیونجین روی زمین نشسته بود و زانو هاشو بغل کرده بود و خوابیده بود
حس مهربونیم گل کرد رفتم کنارش و صداش زدم
ا.ت: هیونجین با تو ام بیدار شود
هیونجین: ا ا.ت
ا.ت: بیدارشو.رو زمین چرا خوابت برده
هیونجین: ا.ت ب به نظرت من آدم بدی ام.
ا.ت: هان این اوله صبحی چی میگی برای خودت
هیونجین: بیا اینو بگیر و بخور اما اولش باید برات تعریف کنم(گردنبند خونِ توی دستش بود)
ا.ت: ا اینو از کجا آوردی
هیونجین: بابام منتظر بود تا بیدار بشی ولی خسته شد گرفت خوابید تا شاید چند ساعت دیگه بهوش بیای چون خوابش سنگین بود تونستم گردنبند رو در بیارم .
ا.ت: اما میفهمه که
هیونجین: تا اینجاش که نتونسته بفهمه باید زودتر بخوریش هر اتفاقی افتاد سعی کن فرار کنی
ا.ت: تو از کجا میدونی که من باید خون رو بخورم
هیونجین: جریانش مفصله (درست نوشتم؟)
ا.ت:.......
لایک:۲۰
جین:خوشگله چند وقته که بهت آسون گرفتم باید تنبیهت کنم نیگا یا لایک میکنی یا با ملاقه میوفتم دنبالت تا سرت رو نشکونم هم بیخیال نمیشم
۵.۱k
۱۵ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.