مافیای شب پارت ۳
شرط هارو نرسوندید ولی پارت جدید اپ کردم. 💔
اول از همه بگم خیلی نامردین این همه براتون فیک مینویسم بعد یه لایک نمی کنید با اینکه شرطا رو کم کردم.
واقعا براتون متاسفم خیلی ناراحتم کردین. 😔
پارت۳:
ا.ت ویو:
ساعت ۵ بود که از خواب بیدار شدم.
گفتم سوجین رو هم بیدار کنم.
ا.ت:سوجینااا
سوجین:هوم
ا.ت:سوجینا بیدار شو
سوجین:بزار یکم دیگه بخوابم
ا.ت:یااا سوجینااا مامانت زنگ زده کارت داره(الکی گفت)
سوجین مثل برق گرفته ها از خواب پرید و گفت تو چی گفتی؟ (توجه سوجین پدر نداره و از مادرش طلاق گرفته، به خاطر همین با مادرش زندگی میکنه و خیلی دوسش داره)
ا.ت:آروم باش شوخی کردم.اصلا زنگ نزده😁😂
سوجینا:یااا دیوونه شدی؟
ا.ت:خب بیدار نمیشدی مجبور شدم دروغ بگم. حالا بگذریم میای بریم بیرون یکم خرید کنیم.؟
سوجینا:آخه من وسایلم همراهم نیست.
ا.ت:اشکالی نداره میرسونمت خونت لباساتو عوض کن و آماده شو بعد بریم.
سوجین:اوکی
رفتن پایین(یعنی خونشون دوطبقه ست و اتاق ها بالاست) دیگه خودتون تصور کنید😉
(مامان ا.ت و بابای ا.ت رو م.ا _ ب.ا مینویسم)
م.ا: دخترم کجا میری؟
ا.ت:با سوجین میریم یکم خرید کنیم.
م.ا:باشه زود برگردیا
ا.ت:چشم مامان خوشگلم (و یه بوس هوایی فرستاد برای مامانش)
سوجین هم اومد و خدافظی کردیم و رفتیم.
سوار ماشینم شدیم و رفتیم خونه سوجین.
ا.ت:من منتظر میمونم تو برو زود حاضر شو بیا.
سوجین:نخیر بیا بالا تا آماده شم طول میکشه.
ا.ت:اوکی.
رفتیم داخل که مامان سوجین اومد استقبالمون و... .
ادامه در پارت بعد.
شرط نداریم ولی حسابی لایک و کامنت بزارین تا براتون پارت بعد رو اپ کنم. گشاد نباشید و کامنت بزارید لطفا😉😁♥
اول از همه بگم خیلی نامردین این همه براتون فیک مینویسم بعد یه لایک نمی کنید با اینکه شرطا رو کم کردم.
واقعا براتون متاسفم خیلی ناراحتم کردین. 😔
پارت۳:
ا.ت ویو:
ساعت ۵ بود که از خواب بیدار شدم.
گفتم سوجین رو هم بیدار کنم.
ا.ت:سوجینااا
سوجین:هوم
ا.ت:سوجینا بیدار شو
سوجین:بزار یکم دیگه بخوابم
ا.ت:یااا سوجینااا مامانت زنگ زده کارت داره(الکی گفت)
سوجین مثل برق گرفته ها از خواب پرید و گفت تو چی گفتی؟ (توجه سوجین پدر نداره و از مادرش طلاق گرفته، به خاطر همین با مادرش زندگی میکنه و خیلی دوسش داره)
ا.ت:آروم باش شوخی کردم.اصلا زنگ نزده😁😂
سوجینا:یااا دیوونه شدی؟
ا.ت:خب بیدار نمیشدی مجبور شدم دروغ بگم. حالا بگذریم میای بریم بیرون یکم خرید کنیم.؟
سوجینا:آخه من وسایلم همراهم نیست.
ا.ت:اشکالی نداره میرسونمت خونت لباساتو عوض کن و آماده شو بعد بریم.
سوجین:اوکی
رفتن پایین(یعنی خونشون دوطبقه ست و اتاق ها بالاست) دیگه خودتون تصور کنید😉
(مامان ا.ت و بابای ا.ت رو م.ا _ ب.ا مینویسم)
م.ا: دخترم کجا میری؟
ا.ت:با سوجین میریم یکم خرید کنیم.
م.ا:باشه زود برگردیا
ا.ت:چشم مامان خوشگلم (و یه بوس هوایی فرستاد برای مامانش)
سوجین هم اومد و خدافظی کردیم و رفتیم.
سوار ماشینم شدیم و رفتیم خونه سوجین.
ا.ت:من منتظر میمونم تو برو زود حاضر شو بیا.
سوجین:نخیر بیا بالا تا آماده شم طول میکشه.
ا.ت:اوکی.
رفتیم داخل که مامان سوجین اومد استقبالمون و... .
ادامه در پارت بعد.
شرط نداریم ولی حسابی لایک و کامنت بزارین تا براتون پارت بعد رو اپ کنم. گشاد نباشید و کامنت بزارید لطفا😉😁♥
۱۲.۲k
۰۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.