پارت ۴ فیک مافیای شب
پارت ۴:
ا.ت ویو:
خب با اصرار سوجین رفتم تو خونشون و مامانش اومد استقبالمون و تا سوجین آماده شه حدودا نیم ساعت گذشت و با مامانش حرف میزدم.
تا بالاخره سوجین اومد.
ا.ت:به به خانم پرنسس بالاخره آماده شدی پس
سوجین :آره....
م.س:دخترم خیلی خوشگل کردیا... خبریه؟
سوجین:عه مامان! 😐
ا.ت:خب خاله ما دیگه میریم
م.س:به سلامت مواظب خودتون باشین ندزدنتون(چه مامان پایه ای) 😁
سوجین و ا.ت :اوکی بای.
بالاخره رفتیم
تو ماشین:
ا.ت:خب سوجینا اول کدوم پاساژ بریم؟
سوجین:نمیدونم... ولی فکر کنم پاساژ(**اسمشو خودتون در نظر بگیرین***) بهتر باشه.
ا.ت:اوکی بزن بریم.
بالاخره رسیدیم به پاساژ:
سوجین:وای ا.ت ببین.... اون لباسه چه خوشگله. بیا بریم اونو بخریم.
ا.ت:آره قشنگه بریم.
سوجین لباسو پُرُو کرد و خریدش.
ا.ت:میگم سوجین بیا بریم یکم انگشتر اینا بخریم.
ا.ت کلی بدلیجات خرید و سوجین هم چندتا گرفت.
داشتیم میرفتیم عطر و ادکلن بخریم که دیدم پسره (عطر فروش) زیادی داره سعی میکنه مخ زنی کنه، داشت حالم بهم میخورد، سوجین هم همینطور....
عطرامون هم خریدیم.
اهه پسره ی چندش داشت حالمونو بهم میزد.
همینجوری داشتیم پاساژ رو میگشتیم که اصلا نفمیدم چی شد ولی یهو سوجین رو گم کردم.
ا.ت:اَهه این دختره بازم نمیدونم رفته تو مغازه 🤦🏻♀️
رفتم رو یه صندلی تو پاساژ نشستم و زنگ زدم سوجین.
مکالمشون:
ا.ت:سوجین کجایی تو آخه؟
سوجین:تو مغازه عینک فروشی***
ا.ت:آها... همونجا وایسا اومدم.
داشتم میرفتم که یهو یکی خورد بهم..........
خماری تا پارت بعد 🤣
شرط نداریم. ولی بی انصافی نکنید و هم لایک کنید و کامنت بزارید.نفری ۳,۴ تا کامنت بزارید تا پارت بعد رو اپ کنم😁♥
کامنت نبینم نمیزارم گفته باشم😐
ا.ت ویو:
خب با اصرار سوجین رفتم تو خونشون و مامانش اومد استقبالمون و تا سوجین آماده شه حدودا نیم ساعت گذشت و با مامانش حرف میزدم.
تا بالاخره سوجین اومد.
ا.ت:به به خانم پرنسس بالاخره آماده شدی پس
سوجین :آره....
م.س:دخترم خیلی خوشگل کردیا... خبریه؟
سوجین:عه مامان! 😐
ا.ت:خب خاله ما دیگه میریم
م.س:به سلامت مواظب خودتون باشین ندزدنتون(چه مامان پایه ای) 😁
سوجین و ا.ت :اوکی بای.
بالاخره رفتیم
تو ماشین:
ا.ت:خب سوجینا اول کدوم پاساژ بریم؟
سوجین:نمیدونم... ولی فکر کنم پاساژ(**اسمشو خودتون در نظر بگیرین***) بهتر باشه.
ا.ت:اوکی بزن بریم.
بالاخره رسیدیم به پاساژ:
سوجین:وای ا.ت ببین.... اون لباسه چه خوشگله. بیا بریم اونو بخریم.
ا.ت:آره قشنگه بریم.
سوجین لباسو پُرُو کرد و خریدش.
ا.ت:میگم سوجین بیا بریم یکم انگشتر اینا بخریم.
ا.ت کلی بدلیجات خرید و سوجین هم چندتا گرفت.
داشتیم میرفتیم عطر و ادکلن بخریم که دیدم پسره (عطر فروش) زیادی داره سعی میکنه مخ زنی کنه، داشت حالم بهم میخورد، سوجین هم همینطور....
عطرامون هم خریدیم.
اهه پسره ی چندش داشت حالمونو بهم میزد.
همینجوری داشتیم پاساژ رو میگشتیم که اصلا نفمیدم چی شد ولی یهو سوجین رو گم کردم.
ا.ت:اَهه این دختره بازم نمیدونم رفته تو مغازه 🤦🏻♀️
رفتم رو یه صندلی تو پاساژ نشستم و زنگ زدم سوجین.
مکالمشون:
ا.ت:سوجین کجایی تو آخه؟
سوجین:تو مغازه عینک فروشی***
ا.ت:آها... همونجا وایسا اومدم.
داشتم میرفتم که یهو یکی خورد بهم..........
خماری تا پارت بعد 🤣
شرط نداریم. ولی بی انصافی نکنید و هم لایک کنید و کامنت بزارید.نفری ۳,۴ تا کامنت بزارید تا پارت بعد رو اپ کنم😁♥
کامنت نبینم نمیزارم گفته باشم😐
۱۳.۱k
۰۸ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.